WEBVTT 2 00:00:13.930 --> 00:00:15.306 اسم من اسکار مندوزاس 3 00:00:16.474 --> 00:00:17.684 و طلسم شده به دنیا اومدم 4 00:00:42.917 --> 00:00:46.045 «.ساخته شده بر اساس داستان واقعی» 5 00:00:48.548 --> 00:00:50.717 پدر و مادرم اهل سان فیلیپه از ایالت گواناخواتو هستن 6 00:00:50.800 --> 00:00:52.719 شهری در مکزیک مرکزیه 7 00:00:53.970 --> 00:00:56.222 خود شهر خیلی روستاییه «.اسکار». 8 00:00:57.765 --> 00:00:59.976 کلی سنت های قدیمی داره «.خوآن، برادر اسکار». 9 00:01:00.101 --> 00:01:01.394 ،خانواده ام 10 00:01:01.895 --> 00:01:04.355 «مخصوصاً خانواده ی مادرم، به «بروجریا 11 00:01:04.981 --> 00:01:06.691 که معنی ش می شه «جادوگری» معتقدن 12 00:01:07.775 --> 00:01:09.319 یه چیزی مثل جادوی سیاه؟ «.آرماندو، پسرداییِ اسکار» 13 00:01:09.402 --> 00:01:11.946 یه چیزهایی مثل جادوی سیاه، آره .یا جادوی سفید 14 00:01:12.947 --> 00:01:15.492 جادوی سیاه شیطانیه 15 00:01:15.742 --> 00:01:17.243 یه چیزی که باید خیلی نسبت بهش «.ویویان، خواهر اسکار» 16 00:01:17.285 --> 00:01:18.786 محتاط باشی 17 00:01:19.204 --> 00:01:21.080 تو مکزیک جادوی سفید 18 00:01:21.164 --> 00:01:22.207 برای تطهیره 19 00:01:23.625 --> 00:01:26.628 وقتی مامانم حامله بود، تطهیر رو انجام داد 20 00:01:27.670 --> 00:01:31.549 می دونی، یعنی بدنت رو از انرژی های اهریمنی پاک می کنن 21 00:02:01.579 --> 00:02:04.290 با پرده ی جنین به دنیا اومدم .که یه شرایط پزشکیه 22 00:02:05.500 --> 00:02:08.962 که یه کیسه اضافی دور بچه وجود داره 23 00:02:10.296 --> 00:02:13.841 مادربزرگم به مادرم گفت که خاص به دنیا اومدم 24 00:02:14.676 --> 00:02:15.760 «.اون بهش می گفت «دان 25 00:02:16.719 --> 00:02:18.346 ،در مکزیک مرکزی 26 00:02:18.429 --> 00:02:20.556 دان» یعنی هدیه ای از طرف خدا» 27 00:02:22.267 --> 00:02:24.435 اما می تونست به معنیه طلسم هم باشه 28 00:02:27.897 --> 00:02:30.108 می دونی، تو عالم بچگی نمی دونستم یعنی چی 29 00:02:30.191 --> 00:02:32.277 من تو دالاس به دنیا اومدم و 30 00:02:32.735 --> 00:02:34.153 اولین خاطره ای که یادمه 31 00:02:34.237 --> 00:02:37.031 ،این بود که مادرم من رو ترک کرد 32 00:02:37.115 --> 00:02:40.535 و شروع کردم به تو بیرون چرخ زدن 33 00:02:42.537 --> 00:02:44.789 .محله ای که توش زندگی می کردیم، خیلی خشن بود 34 00:03:54.150 --> 00:03:55.860 تو می تونی من و ببینی 35 00:04:15.004 --> 00:04:17.673 ،مادرم از خیابون دوید و اومد من و گرفت و گفت 36 00:04:20.009 --> 00:04:23.137 :به انگلیسی یعنی «کجا بودی عوضی؟» 37 00:04:23.554 --> 00:04:24.722 خیلی از دستم عصبی بود 38 00:04:25.806 --> 00:04:29.143 و گفت: «اینجا چیکار می کنی؟ «.قرار بود خونه باشی 39 00:04:30.436 --> 00:04:32.438 «.منم بهش گفتم: «یه مَرد اونجا بود 40 00:04:32.897 --> 00:04:34.023 «اون گفت: «کجا؟ 41 00:04:35.316 --> 00:04:36.442 حرفم رو باور نکرد 42 00:04:37.109 --> 00:04:39.195 گفت خیالاتی شدی 43 00:04:40.071 --> 00:04:42.281 ،پس منم سعی کردم تظاهر کنم اون اتفاق نیفتاده 44 00:04:43.699 --> 00:04:44.700 و اون شب 45 00:04:45.409 --> 00:04:47.954 .تو اتاقم بودم 46 00:05:39.880 --> 00:05:41.173 به من نگاه کن 47 00:05:45.720 --> 00:05:47.888 می دونم که می تونی من رو ببینی 48 00:05:55.563 --> 00:05:57.398 همون مَرد بود 49 00:05:58.774 --> 00:06:00.651 دقیقاً همون شکلی که یادمه 50 00:06:01.861 --> 00:06:03.404 اون لبخند به شدت بزرگ 51 00:06:04.196 --> 00:06:06.198 اون چشم ها و موهای چرب 52 00:06:06.782 --> 00:06:09.410 :به من نگاه کرد و گفت 53 00:06:09.493 --> 00:06:11.245 «.تو می تونی من و ببینی پسر» 54 00:06:13.914 --> 00:06:16.709 ،و به مادرم چیزی رو که دیدم گفتم 55 00:06:17.126 --> 00:06:19.086 «.و مادرم گفت: «ندیدش بگیر 56 00:06:20.212 --> 00:06:22.256 ‫وقتی که بچه بودیم، تو دائم بهم می گفتی: ‫«یه چیزی اینجاست.» 57 00:06:22.339 --> 00:06:24.341 اما من حرفت رو باور نمی کردم 58 00:06:24.425 --> 00:06:27.470 فکر می کردم یه بچه ای که همش دوست های خیالیت رو تصور می کنی 59 00:06:27.470 --> 00:06:29.096 کاش تصوراتم بود 60 00:06:30.181 --> 00:06:31.182 اما نبود 61 00:06:33.100 --> 00:06:34.685 .هر شب برمی گشت 62 00:06:36.353 --> 00:06:39.190 .یه طناب دور گردنش داشت 63 00:06:40.232 --> 00:06:41.817 .پس اسمش رو «جلاد» گذاشتم 64 00:06:43.986 --> 00:06:45.571 .فقط اونجا می نشست و بهم نگاه می کرد 65 00:06:51.077 --> 00:06:52.286 .کم خرده روم تأثیر گذاشت 66 00:06:53.454 --> 00:06:54.538 .اصلاً نمی خوابیدم 67 00:06:56.582 --> 00:06:58.167 .اهریمن بود 68 00:07:00.753 --> 00:07:04.215 آره، از اون به بعد بود که می دونستم طلسم شدم 69 00:07:11.806 --> 00:07:14.975 ‫چند وقت بعد، تو همون تابستون، ‫پدر و مادرم من و بردن مکزیکو. 70 00:07:15.518 --> 00:07:17.603 ،خیلی وقت بود که بچگی نکرده بودم 71 00:07:17.686 --> 00:07:20.231 و واقعاً به یه مسافرت احتیاج داشتم 72 00:07:20.856 --> 00:07:23.567 یه راه گریزی بود از جهنمی که توش بودم 73 00:07:24.235 --> 00:07:27.780 و دعا می کردم که طلسم دنبالم نیاد 74 00:07:29.448 --> 00:07:31.492 در آخ،ر رفتیم خونه ی پدربزرگم 75 00:07:31.575 --> 00:07:35.287 و هر سال روز مقدس سان فیلیپه رو جشن می گرفتیم 76 00:07:39.291 --> 00:07:42.419 ‫جلوی خونه بودیم ‫و یه نمایش در حال اجرا بود. 77 00:07:43.170 --> 00:07:45.548 و ناگهان صدای اغتشاش و هیاهو شنیدیم 78 00:07:46.799 --> 00:07:49.760 یه گروه دلقک بودن که ماشین بهشون زده بود 79 00:08:07.361 --> 00:08:08.862 ،اون لبخند گنده رو یادمه 80 00:08:08.946 --> 00:08:12.324 ‫و می دونستم که همون انرژی ای بود ‫که جلاد داشت. 81 00:08:19.039 --> 00:08:20.040 هر چیزی که بود 82 00:08:21.500 --> 00:08:23.210 تا مکزیکو همراهم اومده بود 83 00:08:26.964 --> 00:08:29.592 و فقط من نبودم که این چیزها رو می دیدم. 84 00:08:29.675 --> 00:08:31.010 هممون دیدیدمش 85 00:08:31.093 --> 00:08:32.928 ...دلقک رو - آره، آره - 86 00:08:33.012 --> 00:08:34.179 با اون لبخند بزرگش 87 00:08:35.347 --> 00:08:36.599 آره، همه دیدیمش 88 00:08:38.684 --> 00:08:39.977 چشم تو چشم شدیم باهاش 89 00:08:40.477 --> 00:08:43.022 ،فقط بهمون خیره شده بود .انگار به روحمون خیره شده بود 90 00:08:43.439 --> 00:08:44.690 این قضیه بهم ضربه ی روحی زد، آره 91 00:08:45.149 --> 00:08:48.861 پس می دونستم که دیوونه نشدم .و می دونستم که واقعاً داشتم چیزی می دیدم 92 00:08:50.112 --> 00:08:55.242 و بعد که برگشتیم خونه ی پدربزرگم، من بودم و برادرم و 93 00:08:55.326 --> 00:08:56.702 پسردایی م آرماندو 94 00:09:12.009 --> 00:09:16.764 و متوجه شدیم این همون دلقکیه که تو نمایش بود 95 00:09:17.264 --> 00:09:18.474 و پایین نشسته بود 96 00:10:00.015 --> 00:10:01.892 .پدربزرگم صدای جیغمون رو شنید 97 00:10:36.343 --> 00:10:38.762 جنازه ی سگمون رو پیدا کردیم 98 00:10:41.098 --> 00:10:42.140 سگ رو کشته بود 99 00:10:43.475 --> 00:10:46.061 ‫اون موجود هرچی که بود، گردن سگ رو شکسته بود. 100 00:10:46.979 --> 00:10:47.980 آره 101 00:10:50.315 --> 00:10:51.608 و می خواست ما رو به دست بیاره. 102 00:10:52.276 --> 00:10:55.445 - .سگ دوست مون بود - مثل یه فرشته . 103 00:10:58.657 --> 00:10:59.950 سگ جونش رو از دست داد. 104 00:11:00.701 --> 00:11:01.827 تا از ما محافظت کنه. 105 00:11:05.122 --> 00:11:06.331 من و ترسوند. 106 00:11:06.373 --> 00:11:07.749 واقعاً من و ترسوند چون 107 00:11:08.917 --> 00:11:10.586 از چیزایی که بتونن بهم صدمه بزنن می ترسم، 108 00:11:11.003 --> 00:11:12.504 و اون می تونست بهم صدمه جسمی بزنه. 109 00:11:14.590 --> 00:11:17.259 می دونی، ما به تعطیلات رفته بودیم و انتظار داشتیم که 110 00:11:18.343 --> 00:11:19.344 در امان باشیم 111 00:11:20.053 --> 00:11:22.472 و معلوم شد برعکس بود. 112 00:11:27.519 --> 00:11:29.229 بعد از برگشت از مکزیکو، 113 00:11:30.772 --> 00:11:33.150 جلاد هر شب می اومد پیشم. 114 00:11:35.485 --> 00:11:37.988 این ماجرا سال ها طول کشید 115 00:11:39.281 --> 00:11:43.327 تا این که به خونه ای که پدرم تو همون خیابون خریده بود نقل مکان کردیم. 116 00:12:27.287 --> 00:12:30.248 .وقتی در اتاق رو باز کردم، بوی مرگ می داد 117 00:13:15.293 --> 00:13:16.795 اول سگ رو کُشته بود، 118 00:13:17.921 --> 00:13:20.382 حالا، این موجود، واقعاً من و لمس کرد. 119 00:13:21.800 --> 00:13:23.844 و بعد اوضاع بدتر شد. 120 00:13:25.178 --> 00:13:27.806 هر وقت که می خوابیدم بهم ضربه می زد. 121 00:13:29.432 --> 00:13:31.351 با کبودی و خراش روی، 122 00:13:31.434 --> 00:13:34.062 صورت و بازوهام از خواب بیدار می شدم. 123 00:13:35.021 --> 00:13:36.022 و یه شب، 124 00:13:36.898 --> 00:13:37.899 اومد سراغم. 125 00:13:38.900 --> 00:13:41.528 ولی این بار فرق داشت. 126 00:13:47.492 --> 00:13:49.703 .رفتم اتاق برادرم 127 00:14:13.727 --> 00:14:16.187 «.گقت: «برادرت رو با خودم می برم 128 00:14:19.065 --> 00:14:20.483 برادرم رو می خواست. 129 00:14:21.192 --> 00:14:23.194 هرچی که داشتم، یا بگیم این طلسم داشت، 130 00:14:23.695 --> 00:14:25.906 می خواست به خانواده م صدمه بزنه. 131 00:14:26.990 --> 00:14:28.867 می دونستم که باید یه کاری کنم. 132 00:14:30.035 --> 00:14:31.453 ولی داشتم ناامید می شدم. 133 00:14:35.457 --> 00:14:37.626 تنها چیزی که بهش فکر می کردم خودکُشی بود. 134 00:14:39.169 --> 00:14:40.795 اینن جوری اون موجود، بی خیال برادرم می شد. 135 00:14:41.963 --> 00:14:43.673 .رو تخت نشستم 136 00:14:44.925 --> 00:14:46.676 داروی سُرفه خوردم 137 00:14:55.935 --> 00:14:57.312 .و رو تخت خوابیدم 138 00:15:16.206 --> 00:15:18.124 وارد این تاریکی شدم. 139 00:16:01.709 --> 00:16:04.462 ،مثل یه کشتارگاه بود، با گوشت 140 00:16:04.546 --> 00:16:06.089 ،با قسمت هایی از بدن خوک 141 00:16:06.172 --> 00:16:10.552 ‫و چاقوها و قسمت های بدن انسان ‫و حیوانات که همه جا بودن. 142 00:16:13.096 --> 00:16:16.433 .صدای جیغ و فریاد و اشک آدم ها رو می شنیدم 143 00:16:19.352 --> 00:16:21.354 .و فهمیدم که تو جهنمم 144 00:16:53.011 --> 00:16:55.763 می دونی که من کی هستم. 145 00:16:57.473 --> 00:17:00.852 همیشه می دونستی کی هستم. 146 00:17:15.992 --> 00:17:19.829 ‫وقتی به هوش اومدم مادرم ‫توضیح داد که برادرم وقتی که 147 00:17:19.913 --> 00:17:22.582 ،داشتم تشنج می کردم پیدام کرد 148 00:17:22.707 --> 00:17:25.668 ‫و اون دعا کرد و دعا کرد ‫و دعا کرد تا به هوش اومدم. 149 00:17:41.643 --> 00:17:43.853 بعد از اون روز 150 00:17:43.978 --> 00:17:45.146 دیگه تمومش کرد. 151 00:17:47.106 --> 00:17:48.650 دیگه هم برنگشت. 152 00:17:51.319 --> 00:17:54.405 بعد همه چیز بهتر شد، زندگی م بهتر شد. 153 00:17:55.073 --> 00:17:56.824 کاملاً عوض شدم. 154 00:17:58.076 --> 00:17:59.786 می دونین، دبیرستان رو تموم کردم، 155 00:17:59.869 --> 00:18:01.371 بعد با همسرم آشنا شدم. 156 00:18:02.163 --> 00:18:03.790 یه زندگیِ تازه رو شروع کردیم. 157 00:18:04.791 --> 00:18:06.626 ازدواج کردیم و بچه دار شدیم. 158 00:18:16.469 --> 00:18:17.470 ولی اخیراً 159 00:18:18.388 --> 00:18:21.349 .بچه هام می گن که یه چیزایی می بینن 160 00:18:25.019 --> 00:18:26.979 آیا این طلسم رو اون ها هم تأثیر گذاشته؟ 163 00:25:59.765 --> 00:26:01.141 اسم من اسکار مندوزاس. 164 00:26:02.309 --> 00:26:03.519 و طلسم شده به دنیا اومدم. 165 00:26:28.752 --> 00:26:31.880 «.ساخته شده براساس داستان واقعی» 166 00:26:34.383 --> 00:26:36.552 پدر و مادرم اهل سان فیلیپه از ایالت گواناخواتو هستن. 167 00:26:36.635 --> 00:26:38.554 شهری تو مکزیک مرکزیه. 168 00:26:39.805 --> 00:26:42.057 خود شهر خیلی روستاییه «.اسکار». 169 00:26:43.600 --> 00:26:45.811 کلی سنت های قدیمی داره «.خوآن، برادر اسکار». 170 00:26:45.936 --> 00:26:47.229 خانواده م، 171 00:26:47.729 --> 00:26:50.190 «مخصوصاً خانواده ی مادرم، به «بروجریا 172 00:26:50.816 --> 00:26:52.526 که معنی ش می شه «جادوگری» معتقدن. 173 00:26:53.610 --> 00:26:55.153 یه چیزی مثل جادوی سیاه؟ «.آرماندو، پسرداییِ اسکار» 174 00:26:55.237 --> 00:26:57.781 یه چیزایی مثل جادوی سیاه، آره .یا جادوی سفید. 175 00:26:58.782 --> 00:27:01.326 جادوی سیاه اهریمنیه. 176 00:27:01.576 --> 00:27:03.078 یه چیزی که باید خیلی نسبت بهش «.ویویان، خواهر اسکار» 177 00:27:03.120 --> 00:27:04.621 محتاط باشی. 178 00:27:05.038 --> 00:27:06.915 تو مکزیک جادوی سفید 179 00:27:06.999 --> 00:27:08.041 برای تطهیره. 180 00:27:09.459 --> 00:27:12.462 وقتی مامانم حامله بود ،تطهیر رو انجام داد، 181 00:27:13.505 --> 00:27:17.384 می دونی، یعنی بدنت رو از انرژی های اهریمنی پاک می کنن. 182 00:27:47.414 --> 00:27:50.125 با پرده ی جنین به دنیا اومدم .که یه شرایط پزشکیه، 183 00:27:51.334 --> 00:27:54.796 که یه کیسه اضافی دور بچه وجود داره. 184 00:27:56.131 --> 00:27:59.676 مادربزرگم به مادرم گفت که خاص به دنیا اومدم. 185 00:28:00.510 --> 00:28:01.595 «.اون بهش می گفت «دان 186 00:28:02.554 --> 00:28:04.181 تو مکزیک مرکزی، 187 00:28:04.264 --> 00:28:06.391 دان» یعنی هدیه ای از سمت خدا». 188 00:28:08.101 --> 00:28:10.270 ولی می تونست به معنیه طلسم هم باشه. 189 00:28:13.732 --> 00:28:15.942 می دونی، تو عالم بچگی نمی دونستم یعنی چی. 190 00:28:16.026 --> 00:28:18.111 من تو دالاس به دنیا اومدم و 191 00:28:18.570 --> 00:28:19.988 اولین خاطره ای که یادمه 192 00:28:20.072 --> 00:28:22.866 این بود که مادرم من و ول کرد، 193 00:28:22.949 --> 00:28:26.369 و شروع کردم به تو بیرون چرخ زدن. 194 00:28:28.371 --> 00:28:30.624 .محله ای که توش زندگی می کردیم خیلی خشن بود 195 00:29:39.985 --> 00:29:41.695 تو می تونی من و ببینی. 196 00:30:00.839 --> 00:30:03.508 مامانم از خیابون دوید و اومد من و گرفت و گفت، 197 00:30:05.844 --> 00:30:08.972 :به انگلیسی یعنی «کجا بودی عوضی؟» 198 00:30:09.389 --> 00:30:10.557 خیلی از دستم عصبی بود. 199 00:30:11.641 --> 00:30:14.978 و گفت: «اینجا چی کار می کنی؟ «.قرار بود خونه باشی 200 00:30:16.271 --> 00:30:18.273 «.منم بهش گفتم: «یه مَرد اونجا بود 201 00:30:18.732 --> 00:30:19.858 «اون گفت: «کجا؟ 202 00:30:21.151 --> 00:30:22.277 حرفم رو باور نکرد. 203 00:30:22.944 --> 00:30:25.030 گفت خیالاتی شدی. 204 00:30:25.905 --> 00:30:28.116 پس منم سعی کردم تظاهر کنم اون اتفاق نیفتاده، 205 00:30:29.534 --> 00:30:30.535 و اون شب 206 00:30:31.244 --> 00:30:33.788 .تو اتاقم بودم 207 00:31:25.715 --> 00:31:27.008 به من نگاه کن. 208 00:31:31.554 --> 00:31:33.723 می دونم که می تونی من و ببینی. 209 00:31:41.397 --> 00:31:43.233 همون مَرد بود. 210 00:31:44.609 --> 00:31:46.486 دقیقاً همون شکلی که یادمه. 211 00:31:47.695 --> 00:31:49.239 اون لبخند به شدت بزرگ 212 00:31:50.031 --> 00:31:52.033 اون چشم ها و موهای چرب 213 00:31:52.617 --> 00:31:55.245 :به من نگاه کرد و گفت 214 00:31:55.328 --> 00:31:57.080 «.تو می تونی من و ببینی پسر» 215 00:31:59.749 --> 00:32:02.544 و به مامانم چیزی رو که دیدم گفتم، 216 00:32:02.961 --> 00:32:04.921 «.و مامانم گفت: «ندیدش بگیر 217 00:32:06.047 --> 00:32:08.091 ‫وقتی که بچه بودیم تو همه ش بهم می گفتی: ‫«یه چیزی اینجاست.» 218 00:32:08.174 --> 00:32:10.176 ولی من حرفت رو باور نمی کردم. 219 00:32:10.260 --> 00:32:13.304 فکر می کردم یه بچه ای که دائم دوست های خیالیت رو تصور می کنی. 220 00:32:13.304 --> 00:32:14.931 کاش تصوراتم بود. 221 00:32:16.015 --> 00:32:17.016 ولی نبود. 222 00:32:18.935 --> 00:32:20.520 .هر شب برمی گشت 223 00:32:22.188 --> 00:32:25.024 .یه طناب دور گردنش داشت 224 00:32:26.067 --> 00:32:27.652 .پس اسمش رو «جلاد» گذاشتم 225 00:32:29.821 --> 00:32:31.406 .فقط اونجا می نشست و بهم نگاه می کرد 226 00:32:36.911 --> 00:32:38.121 .کم کم روم تأثیر گذاشت 227 00:32:39.289 --> 00:32:40.373 .اصلاً نمی خوابیدم 228 00:32:42.417 --> 00:32:44.002 .اهریمن بود 229 00:32:46.588 --> 00:32:50.049 آره، از اون به بعد بود که می دونستم طلسم شدم 230 00:32:57.640 --> 00:33:00.810 ‫چند وقت بعد، تو همون تابستون، پدر و مادرم من رو بردن مکزیکو. 231 00:33:01.352 --> 00:33:03.438 ،خیلی وقت بود که بچگی نکرده بودم 232 00:33:03.521 --> 00:33:06.065 و واقعاً به یه مسافرت احتیاج داشتم 233 00:33:06.691 --> 00:33:09.402 یه راه گریزی بود از جهنمی که توش بودم 234 00:33:10.069 --> 00:33:13.615 و دعا می کردم که طلسم دنبالم نیاد 235 00:33:15.283 --> 00:33:17.327 در آخر، رفتیم خونه ی پدربزرگم 236 00:33:17.410 --> 00:33:21.122 و هر سال روز مقدس سان فیلیپه رو جشن می گرفتیم 237 00:33:25.126 --> 00:33:28.254 ‫جلوی خونه بودیم ‫و یه نمایش در حال اجرا بود. 238 00:33:29.005 --> 00:33:31.382 و ناگهان صدای اغتشاش و هیاهو شنیدیم 239 00:33:32.634 --> 00:33:35.595 یه گروه دلقک بودن که ماشین بهشون زده بود 240 00:33:53.196 --> 00:33:54.697 ،اون لبخند گنده رو یادمه 241 00:33:54.781 --> 00:33:58.159 ‫و می دونستم که همون انرژی ای بود که جلاد داشت 242 00:34:04.874 --> 00:34:05.875 هر چیزی که بود 243 00:34:07.335 --> 00:34:09.045 تا مکزیکو همراهم اومده بود 244 00:34:12.799 --> 00:34:15.426 و فقط من نبودم که این چیزها رو می دیدم 245 00:34:15.510 --> 00:34:16.844 هممون دیدیدمش 246 00:34:16.928 --> 00:34:18.763 ...دلقک رو - آره، آره - 247 00:34:18.846 --> 00:34:20.014 با اون لبخند بزرگش 248 00:34:21.182 --> 00:34:22.433 آره، همه دیدیمش 249 00:34:24.519 --> 00:34:25.812 چشم تو چشم شدیم باهاش 250 00:34:26.312 --> 00:34:28.856 ،فقط بهمون خیره شده بود .انگار به روحمون خیره شده بود 251 00:34:29.273 --> 00:34:30.525 این جریان بهم ضربه ی روحی زد، آره 252 00:34:30.983 --> 00:34:34.695 پس می دونستم که دیوونه نشدم .و می دونستم که واقعاً داشتم چیزی می دیدم 253 00:34:35.947 --> 00:34:41.077 و بعد که برگشتیم خونه ی پدربزرگم، من بودم و برادرم و 254 00:34:41.160 --> 00:34:42.537 پسردایی م آرماندو 255 00:34:57.844 --> 00:35:02.598 و فهمیدیم این همون دلقکیه که تو نمایش بود 256 00:35:03.099 --> 00:35:04.308 و پایین نشسته بود 257 00:35:45.850 --> 00:35:47.727 .پدربزرگم صدای جیغمون رو شنید 258 00:36:22.178 --> 00:36:24.597 جنازه ی سگمون رو پیدا کردیم 259 00:36:26.933 --> 00:36:27.975 سگ رو کشته بود 260 00:36:29.310 --> 00:36:31.896 ‫اون موجود هر چی که بود، گردن سگ رو شکسته بود. 261 00:36:32.813 --> 00:36:33.814 آره 262 00:36:36.150 --> 00:36:37.443 و می خواست ما رو به دست بیاره 263 00:36:38.110 --> 00:36:41.280 سگ دوستمون بود - مثل یه فرشته - 264 00:36:44.492 --> 00:36:45.785 سگ جونش رو از دست داد 265 00:36:46.535 --> 00:36:47.662 تا از ما محافظت کنه 266 00:36:50.956 --> 00:36:52.166 من رو ترسوند 267 00:36:52.208 --> 00:36:53.584 واقعاً من و ترسوند چون 268 00:36:54.752 --> 00:36:56.420 از چیزهایی که بتونن بهم صدمه بزنن می ترسم 269 00:36:56.837 --> 00:36:58.339 و اون می تونست بهم آسیب جسمی برسونه 270 00:37:00.424 --> 00:37:03.094 می دونی، ما به تعطیلات رفته بودیم و انتظار داشتیم که 271 00:37:04.178 --> 00:37:05.179 در امان باشیم 272 00:37:05.888 --> 00:37:08.307 و مشخص شد برعکس بود 273 00:37:13.354 --> 00:37:15.064 بعد از برگشت از مکزیکو، 274 00:37:16.607 --> 00:37:18.984 جلاد هر شب می اومد پیشم 275 00:37:21.320 --> 00:37:23.823 این ماجرا سال ها طول کشید 276 00:37:25.116 --> 00:37:29.161 تا این که به خونه ای که پدرم تو همون خیابون خریده بود، نقل مکان کردیم 277 00:38:13.122 --> 00:38:16.083 .وقتی در اتاق رو باز کردم، بوی مرگ می داد 278 00:39:01.128 --> 00:39:02.630 ،اول سگ رو کشته بود 279 00:39:03.756 --> 00:39:06.216 حالا، این موجود، واقعاً من رو لمس کرد 280 00:39:07.635 --> 00:39:09.678 و بعد اوضاع بدتر شد 281 00:39:11.013 --> 00:39:13.641 هر وقت که می خوابیدم، بهم ضربه می زد 282 00:39:15.267 --> 00:39:17.186 ،با کبودی و خراش روی 283 00:39:17.269 --> 00:39:19.897 صورت و بازوهام از خواب بیدار می شدم 284 00:39:20.856 --> 00:39:21.857 و یه شب 285 00:39:22.733 --> 00:39:23.734 اومد سراغم 286 00:39:24.735 --> 00:39:27.363 اما این بار فرق داشت 287 00:39:33.327 --> 00:39:35.537 .رفتم اتاق برادرم 288 00:39:59.561 --> 00:40:02.022 «.گقت: «برادرت رو با خودم می برم 289 00:40:04.900 --> 00:40:06.318 برادرم رو می خواست 290 00:40:07.027 --> 00:40:09.029 ،هر چی که داشتم، یا بگیم این طلسم داشت 291 00:40:09.530 --> 00:40:11.740 می خواست به خانواده ام آسیب برسونه 292 00:40:12.825 --> 00:40:14.702 می دونستم که باید یه کاری کنم 293 00:40:15.869 --> 00:40:17.287 اما داشتم مأیوس می شدم 294 00:40:21.291 --> 00:40:23.460 تنها چیزی که بهش فکر می کردم، خودکشی بود 295 00:40:25.003 --> 00:40:26.630 اینن جوری اون موجود، بیخیال برادرم می شد 296 00:40:27.798 --> 00:40:29.508 .رو تخت نشستم 297 00:40:30.759 --> 00:40:32.511 داروی سرفه خوردم 298 00:40:41.770 --> 00:40:43.147 .و رو تخت خوابیدم 299 00:41:02.040 --> 00:41:03.959 وارد این تاریکی شدم 300 00:41:47.544 --> 00:41:50.297 ،مثل یه کشتارگاه بود، با گوشت 301 00:41:50.380 --> 00:41:51.924 ،با قسمت هایی از بدن خوک 302 00:41:52.007 --> 00:41:56.386 ‫و چاقوها و قسمت های بدن انسان و حیوانات که همه جا بودن 303 00:41:58.931 --> 00:42:02.267 .صدای جیغ و فریاد و اشک آدم ها رو می شنیدم 304 00:42:05.187 --> 00:42:07.189 .و فهمیدم که تو جهنم هستم 305 00:42:38.845 --> 00:42:41.598 می دونی که من کی هستم 306 00:42:43.308 --> 00:42:46.687 همیشه می دونستی کی هستم 307 00:43:01.827 --> 00:43:05.664 ‫وقتی به هوش اومدم، مادرم ‫توضیح داد که برادرم وقتی که 308 00:43:05.747 --> 00:43:08.417 ،داشتم تشنج می کردم پیدام کرد 309 00:43:08.542 --> 00:43:11.503 ‫و اون دعا کرد و دعا کرد ‫و دعا کرد تا به هوش اومدم. 310 00:43:27.477 --> 00:43:29.688 بعد از اون روز 311 00:43:29.813 --> 00:43:30.981 دیگه تمومش کرد 312 00:43:32.941 --> 00:43:34.484 دیگه هم برنگشت 313 00:43:37.154 --> 00:43:40.240 بعد همه چیز بهتر شد، زندگیم بهتر شد 314 00:43:40.907 --> 00:43:42.659 کاملاً عوض شدم 315 00:43:43.910 --> 00:43:45.620 ،می دونید، دبیرستان رو تموم کردم 316 00:43:45.704 --> 00:43:47.205 بعد با همسرم آشنا شدم 317 00:43:47.998 --> 00:43:49.624 یه زندگیِ تازه رو شروع کردیم 318 00:43:50.625 --> 00:43:52.461 ازدواج کردیم و بچه دار شدیم 319 00:44:02.304 --> 00:44:03.305 اما این اواخر 320 00:44:04.222 --> 00:44:07.184 .بچه هام می گن که یه چیزهایی می بینن 321 00:44:10.854 --> 00:44:12.814 آیا این طلسم رو اون ها هم تأثیر گذاشته؟