WEBVTT
2
00:01:39.974 --> 00:01:42.685
نه! نه!
3
00:01:43.394 --> 00:01:44.437
نه!
4
00:01:44.520 --> 00:01:45.521
نه!
5
00:01:59.994 --> 00:02:01.162
اسم من هاناست،
6
00:02:01.246 --> 00:02:05.124
و من و نامزدم تو یه کلبه تو جنگل زندگی می کردیم
که کاملا خبیث بود.
7
00:02:14.175 --> 00:02:16.135
من تو جونو، آلاسکا به دنیا اومدم،
8
00:02:16.636 --> 00:02:18.554
و وقتی 13روزم بود...
[ جسی، دوست آنا. ]
9
00:02:18.638 --> 00:02:20.223
به مونتانا نقل مکان کردیم.
10
00:02:20.723 --> 00:02:22.433
دوران کودکیم خیلی سخت بود.
11
00:02:22.517 --> 00:02:23.726
والدینم...
12
00:02:23.810 --> 00:02:27.188
بنیادگراهای مسیحی خیلی سختگیری بودن.
13
00:02:28.106 --> 00:02:29.774
هر یکشنبه می رفتیم کلیسا...
14
00:02:30.608 --> 00:02:33.111
و هر روز هم انجیل میخوندیم.
15
00:02:33.778 --> 00:02:37.073
تو دوران بچگیم که اونجا گذروندم
دوست زیادی نداشتم. ما...
16
00:02:37.156 --> 00:02:38.908
کامل از شهر جدا زندگی می کردیم.
17
00:02:38.992 --> 00:02:41.869
مادرم یه زن خونهد ار بود.
18
00:02:41.953 --> 00:02:42.870
و من و مادرم...
19
00:02:42.954 --> 00:02:45.456
هر روز تو خونه می موندیم.
20
00:02:45.999 --> 00:02:48.459
مادرم خیلی اذیت و آزارم می کرد
و...
21
00:02:48.543 --> 00:02:51.421
یه بار یادمه داشتم بیرون بازی می کردم.
22
00:03:02.140 --> 00:03:03.558
بس کن، هانا.
23
00:03:17.739 --> 00:03:18.698
هانا!
24
00:03:27.498 --> 00:03:28.583
گفتم...
25
00:03:28.666 --> 00:03:29.834
بس کن!
26
00:03:44.807 --> 00:03:45.641
کافیه!
27
00:03:47.268 --> 00:03:48.770
نه!
28
00:03:51.397 --> 00:03:53.524
نه، مامان، نه، نه!
29
00:03:53.608 --> 00:03:55.193
نه! نه، نه، نه.
30
00:03:55.276 --> 00:03:56.569
نه، نه، نه، نه.
31
00:04:04.202 --> 00:04:05.870
ساکت باش!
32
00:04:07.914 --> 00:04:09.791
مامان! مامان!
33
00:04:12.794 --> 00:04:13.795
گفتم...
34
00:04:13.878 --> 00:04:16.464
ساکت... باش!
35
00:04:30.228 --> 00:04:31.562
اون دهنم رو بست،
36
00:04:32.146 --> 00:04:33.606
منو...
37
00:04:33.689 --> 00:04:36.442
به یه صندلی تو زیرزمین در تاریکی بست...
38
00:04:36.526 --> 00:04:38.361
تا موقعی که بابام از سر کار رسید خونه،
39
00:04:38.444 --> 00:04:40.655
که احتمالا 5،4ساعت طول کشید.
40
00:04:42.323 --> 00:04:47.203
مادرم بهم گفت که وظیفه اون تو زندگی...
41
00:04:47.286 --> 00:04:49.622
این بوده که منو در مقابل خدا فروتن کنه.
42
00:04:51.499 --> 00:04:53.167
وقتی نوجوون بودم،
می دونید،
43
00:04:53.251 --> 00:04:54.669
شروع کردن به زیر سئوال بردن...
44
00:04:54.752 --> 00:04:58.089
خیلی از چیزهایی که والدینم بهم یاد داده بودن،
45
00:04:58.756 --> 00:05:01.425
که کلی درگیری با اون ها بوجود آورد.
46
00:05:02.093 --> 00:05:05.054
پس یه جورایی دوران کودکی سختی بود.
47
00:05:05.846 --> 00:05:09.517
اما وقتی 15 سالم بود...
48
00:05:09.600 --> 00:05:10.977
تو یه پیتزا فروشی کار گیر آوردم.
49
00:05:11.060 --> 00:05:14.021
و دوستهای خوبی پیدا کردم.
50
00:05:20.027 --> 00:05:21.070
هی، هانا.
51
00:05:32.873 --> 00:05:34.208
لعنت بچه ها، مادرمه.
52
00:06:19.003 --> 00:06:19.837
بریم.
53
00:06:38.314 --> 00:06:39.190
مادرم...
54
00:06:39.273 --> 00:06:41.192
با کیفم زد صورتم رو زخمی کرد.
55
00:06:41.734 --> 00:06:43.736
لبم تا اینجا پاره شد.
56
00:06:44.445 --> 00:06:46.655
و همکارهام نشستن باهام حرف زدن و گفتن...
57
00:06:46.739 --> 00:06:49.700
"ببین، یا باید خونه ات رو ترک کنی،
58
00:06:49.784 --> 00:06:52.995
یا می دونی، به پلیس
یا به مرکز مراقبت از کودکان زنگ می زنم...
59
00:06:53.079 --> 00:06:54.288
چون می دونی،
60
00:06:54.371 --> 00:06:56.540
والدین عادی از این کارها نمی کنن".
61
00:06:57.291 --> 00:06:59.502
به قاضی دادخواست دادم،
62
00:06:59.585 --> 00:07:02.922
و تا اون موقع به اندازه کافی کار کرده بودم...
63
00:07:03.005 --> 00:07:05.174
که می تونستم روی پای خودم بایستم.
64
00:07:07.301 --> 00:07:10.012
تمام وسایلم رو جمع کردم و رفتم
65
00:07:15.726 --> 00:07:16.727
هانا!
66
00:07:16.811 --> 00:07:18.145
برو بمیر!
67
00:07:24.944 --> 00:07:25.861
فقط راه بیفت.
68
00:07:31.075 --> 00:07:32.034
هانا!
69
00:07:41.502 --> 00:07:46.882
من از طریق یه دوست مشترک، با یه کهنه سرباز معلول آشنا شدم.
70
00:07:47.424 --> 00:07:52.012
جسی کبودی های روی گردنم رو دیده بود،
71
00:07:52.096 --> 00:07:54.640
و به یکی نیاز داشت که بیاد خونه اش...
72
00:07:54.723 --> 00:07:56.100
و یه کم کمکش کنه.
73
00:07:56.183 --> 00:07:58.769
پاش صدمه دیده، پس...
74
00:07:58.852 --> 00:08:01.522
آخرسر رفتم خونه جسی زندگی کردم.
75
00:08:01.605 --> 00:08:05.109
راستش رو بخوایید، یه جورایی خیلی به جسی مدیونم، چون...
76
00:08:05.192 --> 00:08:08.028
لزوما فکر نکنم که بدون تو...
77
00:08:08.112 --> 00:08:10.823
می تونستم از اون دوران زندگیم بگذرم، می دونی؟
78
00:08:10.906 --> 00:08:13.117
- یعنی، خیلی...
- اما منم همین حس رو دارم.
79
00:08:13.200 --> 00:08:16.412
پام از مچ شکسته بود.
80
00:08:16.495 --> 00:08:19.665
و موقعی که به یکی پیشم نیاز داشتم، تو کنارم بودی،
81
00:08:19.748 --> 00:08:22.334
و می دونستم که تو به کسی احتیاج داشتی که...
82
00:08:22.418 --> 00:08:24.044
که فرایند بهبودیت رو راه بندازه.
83
00:08:25.004 --> 00:08:26.755
آره، بدون شک با حرفت موافقم.
84
00:08:28.507 --> 00:08:30.718
اوایل پاییز می شد.
85
00:08:30.801 --> 00:08:31.844
هیچ درآمدی نداشتم.
86
00:08:32.428 --> 00:08:33.762
نمی تونستم کار پیدا کنم.
87
00:08:33.846 --> 00:08:38.684
و بنابراین جسی یه دوستی به اسم درو داشت
که تو کالیفرنیا زندگی می کرد.
88
00:08:38.767 --> 00:08:42.938
درو، بهم یه شغل تو مزرعه شاه دانه اش پیشنهاد داد و...
89
00:08:43.022 --> 00:08:46.275
بنابراین تصمیم گرفتم برم کالیفرنیا.
90
00:08:46.358 --> 00:08:49.737
یه جورایی اون موقع
به نظرم انتخاب منطقی ای می اومد.
91
00:08:50.321 --> 00:08:52.489
بنابراین به "تریم کمپ" رفتم،
92
00:08:52.573 --> 00:08:55.826
جایی که همه شاه دانه برداشت شده رو پردازش می کنن
93
00:08:55.909 --> 00:08:58.329
اون برام بخش خیلی جدیدی از زندگی بود،
94
00:08:58.412 --> 00:09:00.164
چون ناگهان، من آزاد بودم.
95
00:09:03.834 --> 00:09:06.462
تجربه خیلی جدیدی بود.
96
00:09:06.545 --> 00:09:08.756
یه جورایی برام شوک فرهنگی بود.
97
00:09:11.050 --> 00:09:12.343
سلام.
98
00:09:20.893 --> 00:09:23.228
پس یه جای واقعا خوش...
99
00:09:23.854 --> 00:09:25.064
و امیدوار کننده ای بود.
100
00:09:26.065 --> 00:09:28.233
جای خیلی دوستانه ای بود. می دونید...
101
00:09:28.317 --> 00:09:31.070
یه زندگی کاملا جدید
و یه خانواده کاملا جدیدی برام بود.
102
00:09:31.695 --> 00:09:35.657
کشتگر کالیفرنیای شمالی.
مثل سبک زندگی "گریت فول دد" میموند و...
[ گروه موسیقی راک آمریکایی. ]
103
00:09:36.366 --> 00:09:37.534
واقعا هیجان انگیز بود.
104
00:09:40.454 --> 00:09:41.914
با پیشرفت "تریم"،
105
00:09:41.997 --> 00:09:43.874
من و درو یه جورایی کم کم فهمیدیم...
106
00:09:43.957 --> 00:09:46.794
که احساسات قوی ای نسبت به هم داریم.
108
00:09:54.384 --> 00:09:55.469
خوشت میاد؟
109
00:09:56.595 --> 00:09:57.429
آره.
110
00:09:59.014 --> 00:10:00.766
به محض اینکه اون در باز شد،
بدجور عاشق همدیگه شدیم.
111
00:10:01.767 --> 00:10:04.478
من و درو، رفتیم تو خونه اصلیش
باهم زندگی کردیم،
112
00:10:04.561 --> 00:10:07.981
که یه کمپ الوارسازی
خیلی سست بدنهای بود...
113
00:10:08.065 --> 00:10:10.484
که اونو تبدیل به خونه کرد بود...
114
00:10:10.567 --> 00:10:11.610
و تو کوهستان کاب بود.
115
00:10:17.157 --> 00:10:21.662
حس ماجراجویی و هیجان داشت.
116
00:11:02.411 --> 00:11:05.163
صبح روز بعدش، درو عملاً گذاشت رفت.
117
00:11:05.747 --> 00:11:07.916
اون میدونین، چهارتا کشتزار داشت
که باید بهشون رسیدگی میکرد،
118
00:11:08.000 --> 00:11:11.044
بنابراین به مدت دو، سه روز رفت.
119
00:11:11.128 --> 00:11:13.213
و منم با وسایلم اونجا نشسته بودم،
120
00:11:13.297 --> 00:11:15.507
و با خودم میگفتم،
"خیلی خب، تا چند روز آینده چیکار کنم"؟
121
00:12:40.759 --> 00:12:42.677
یه فضای خالیِ عجیب...
122
00:12:42.761 --> 00:12:45.472
غیرقابل توضیح تو دیوار بود...
123
00:12:45.555 --> 00:12:49.309
که اصلا با شکل ساخته شده خونه
جور در نمیومد.
124
00:12:50.060 --> 00:12:52.687
ولی خیلی پیگیرش نشدم،
125
00:12:52.771 --> 00:12:56.400
چون داشتم سعی میکردم تو خونه اش
خیلی فضولی نکنم.
126
00:12:56.483 --> 00:12:59.736
پس وقتی که برگشت،
داشتیم وقت میگذروندیم و حرف میزدیم.
127
00:13:08.286 --> 00:13:10.872
دارم بهت میگم،
یه چیزی پشت این دیوار هست.
128
00:13:11.540 --> 00:13:12.499
واقعا؟
129
00:13:13.208 --> 00:13:14.417
دارم بهت میگم.
130
00:13:17.462 --> 00:13:18.296
باشه.
131
00:13:20.173 --> 00:13:21.007
همینجا وایسا.
132
00:13:38.024 --> 00:13:39.651
پیس، پیس.
133
00:14:19.441 --> 00:14:21.443
یعنی چی؟
134
00:14:55.685 --> 00:14:56.603
اوغ.
135
00:15:10.533 --> 00:15:13.036
عجیبترین چیزی بود که
تا حالا دیده بودم.
136
00:15:13.119 --> 00:15:16.373
یعنی تو یه زمان، اونجا یه دوش بوده.
137
00:15:17.123 --> 00:15:20.627
و بالا تو سقف...
138
00:15:20.710 --> 00:15:22.045
یه حلقه گنده نصب شده بود.
139
00:15:22.128 --> 00:15:24.839
مثل این چیزهایی بود که
بهش قلاب گوشت آویزون میکنن.
140
00:15:26.007 --> 00:15:29.260
و کف اونجا پر از تیغ های صورت تراشی کهنه بود.
141
00:15:29.928 --> 00:15:32.347
هیچ کدوم اینا جور در نمیومد.
142
00:15:32.430 --> 00:15:35.600
من گفتم،
"خیلیخب، بریم ببینیم این به کجا می رسه".
143
00:15:35.684 --> 00:15:38.061
چون قطعا، آب اینجا یه جایی خالی میشه.
144
00:15:38.937 --> 00:15:41.523
بنابراین تصمیم گرفتیم بریم تو زیرزمین.
145
00:15:43.233 --> 00:15:47.987
پس تو زیرزمین، من روی یه چیزه مثل قفسه
کنار آبگرمکن بودم.
146
00:15:48.071 --> 00:15:52.409
و پشت آبگرمکن،
یکی یه مسیری رو کَنده بود.
147
00:15:52.492 --> 00:15:55.870
بعد یه چندتا تونلی وجود داشتن
که یهجورایی باز شده بودن...
148
00:15:55.954 --> 00:15:58.540
که بیشتر به داخل خونه می رفتن.
149
00:16:59.517 --> 00:17:01.019
یه سطل اونجا بود.
150
00:17:06.399 --> 00:17:10.445
و بالا رو نگاه کردیم،
و نقطه تخلیه اون دوش اونجا بود.
151
00:17:15.241 --> 00:17:16.784
توی سطل...
152
00:17:16.868 --> 00:17:18.703
یه ماده ژلاتینی مانند...
153
00:17:19.579 --> 00:17:20.538
سیاه بود.
154
00:17:20.622 --> 00:17:23.708
شبیه خون لخته شده ای میموند
که به مدت 20 سال اونجا بوده.
155
00:17:24.292 --> 00:17:27.629
و راحت از نقطه تخلیه به داخل سطل
ریخته شده بود.
156
00:17:27.712 --> 00:17:30.256
پایینش لولهای چیزی نبود.
157
00:17:30.340 --> 00:17:33.301
و یه اتاق کوچیک بود...
158
00:17:33.384 --> 00:17:35.845
که لاشه ای از یه تُشک اونجا بود.
159
00:17:36.804 --> 00:17:40.975
پس حس کردم که یکی اونجا نگه داشته شده.
160
00:17:41.059 --> 00:17:45.521
یکی اونجا زندگی کرده
که یا یه قاتل زنجیرهای بوده...
161
00:17:45.605 --> 00:17:48.942
که یکی رو شکنجه کرده،
162
00:17:49.025 --> 00:17:50.360
یا چندین نفر رو شکنجه کرده.
163
00:17:51.569 --> 00:17:53.613
بعد از اون اتفاق...
164
00:17:53.696 --> 00:17:55.698
یه جورایی انرژی توی خونه عوض شد.
165
00:17:56.366 --> 00:17:58.159
و اون موقع بود که اتفاقات عجیب
شروع به افتادن کردن.
166
00:19:00.805 --> 00:19:01.639
درو؟
167
00:19:06.602 --> 00:19:07.437
درو!
168
00:19:20.074 --> 00:19:20.992
درو؟
169
00:19:24.829 --> 00:19:26.164
مسخرهبازی در نیار.
170
00:19:32.795 --> 00:19:33.629
درو؟
171
00:19:58.196 --> 00:19:59.238
خدایا!
172
00:19:59.697 --> 00:20:01.699
اوغ.
173
00:20:06.120 --> 00:20:07.914
شنیده بودم...
174
00:20:08.497 --> 00:20:13.836
که اون در گذشته شوخی هایی کرده
که خیلی کار خوبی نبودن ولی...
175
00:20:13.920 --> 00:20:17.173
واقعا سر اون یکی از دستش عصبانی بودم.
176
00:20:17.256 --> 00:20:20.343
ولی راستش رو بخواین،
جفت مون صدای موزیک رو شنیدیم.
177
00:20:21.135 --> 00:20:25.223
قطعا حس کردیم که...
178
00:20:25.848 --> 00:20:29.185
اون موزیک انرژی منفیای داشت...
179
00:20:29.685 --> 00:20:32.647
و مخصوصا هرچیزی که از تو اون اتاق باز کرده بودیم
انرژی منفی ای رو منتقل میکرد.
180
00:20:32.730 --> 00:20:37.235
اون بهم گفت که فکر میکرد
بعد از اینکه دیوار رو باز کردن،
181
00:20:37.318 --> 00:20:39.612
فکر میکرد که اتفاقی افتاده.
182
00:20:39.695 --> 00:20:42.823
که بعد از اون موقع همه چی فرق میکرد.
183
00:20:42.907 --> 00:20:44.951
من دیگه تحمل...
184
00:20:45.034 --> 00:20:48.663
اون اتاق خیلی ترسناک
رو تو خونه مون نداشتم...
185
00:20:48.746 --> 00:20:49.997
که احتمال هم داشت
یه اتاق قتل بوده باشه.
186
00:20:50.498 --> 00:20:54.210
بنابراین گفتم،
"ببین درو، ما اینو مسدود میکنیم".
187
00:20:56.295 --> 00:20:59.548
بنابراین دوباره درش رو تخته کردیم
و از اول رنگش کردیم.
188
00:21:54.979 --> 00:21:56.647
یعنی چی؟
189
00:21:58.733 --> 00:21:59.650
درو!
190
00:22:01.402 --> 00:22:03.946
باهام چیکار کردی؟
191
00:22:12.413 --> 00:22:13.748
یعنی چی؟
192
00:22:20.296 --> 00:22:24.842
وقتی بیدار شدیم، یه زخمهای عجیبی داشتیم
که تقریبا انگار جای زخم تیغ بودن،
193
00:22:24.925 --> 00:22:28.512
و تقریبا از بالا تنه مون
تا روی دستهامون بودن.
194
00:22:28.596 --> 00:22:31.140
و صبح دو روز بعدش،
195
00:22:31.223 --> 00:22:33.684
زخمها بیشتر و بیشتر میشدن،
196
00:22:33.768 --> 00:22:37.146
و اونقدر دردناک بودن
که چیزی نبود...
197
00:22:37.229 --> 00:22:40.941
که ما بخوابیم و متوجه نشیم.
198
00:22:41.025 --> 00:22:44.278
و بنابراین، حسی داشتم...
199
00:22:44.862 --> 00:22:50.117
که انگار خوابم و به اندازه کافی آگاه نیستم
که چه اتفاقی داره اطرافم میوفته...
200
00:22:50.201 --> 00:22:54.705
که به معنای واقعی کل بدنم
شده پر از این زخم های عمیق و دردناک...
201
00:22:55.789 --> 00:22:59.752
به اضافه صدها تیغی که...
202
00:22:59.835 --> 00:23:01.295
تهه اون دوش پیدا کردیم،
203
00:23:01.378 --> 00:23:05.174
به نظر خیلی راحت میومد که
شک کنیم که شاید بهم مربوط میشن.
204
00:23:05.716 --> 00:23:08.427
اون موقع بود که دیگه واقعا ترسیدم...
205
00:23:08.511 --> 00:23:11.889
و بصورت جدی با درو حرف زدم
که از اون خونه بریم.
206
00:23:12.890 --> 00:23:15.768
ولی درو نقشه بکری به سرش زد...
207
00:23:16.352 --> 00:23:18.521
که شاید، هر انرژی ای که اونجاست...
208
00:23:18.604 --> 00:23:21.440
فقط بخاطر این عصبانیه که
اونجا گیر کرده،
209
00:23:21.941 --> 00:23:23.692
و شاید بهتره که اون...
210
00:23:23.776 --> 00:23:27.530
منتقلش کنه و کمک کنه که دوباره آزادش بشه
تا بتونه بره و در آرامش باشه.
211
00:23:27.613 --> 00:23:30.824
و اون صریحا داشت سعی میکرد
که هر انرژی ای که توی اون خونه بود...
212
00:23:30.908 --> 00:23:32.785
رو از طریق خودش منتقل کنه.
213
00:23:34.370 --> 00:23:36.830
سر همین دعوای مفصلی باهم کردیم.
214
00:23:37.498 --> 00:23:41.210
و من رفتم تو اتاقمون و در رو محکم بستم
و قفلش کردم.
215
00:23:41.293 --> 00:23:44.129
اون منو زهره ترک کرد.
216
00:23:48.759 --> 00:23:52.346
خونه گرسنه س.
هانا، خونه گرسنه س.
217
00:23:53.555 --> 00:23:56.976
خونه گرسنه س، به خونه غذا بده.
خونه گرسنه س.
218
00:23:57.059 --> 00:23:58.477
به خونه غذا بده.
219
00:23:58.560 --> 00:24:00.187
خونه گرسنه س!
220
00:24:00.271 --> 00:24:02.982
به خونه غذا بده!
خونه خون می خواد!
221
00:24:03.691 --> 00:24:06.277
- به خونه غذا بده!
- یعنی چی؟
222
00:24:06.360 --> 00:24:08.946
خونه خون می خواد!
به خونه غذا بده!
223
00:24:09.029 --> 00:24:11.365
خونه...
224
00:24:11.448 --> 00:24:13.909
خونه گرسنه س،
به خونه غذا بده.
225
00:24:15.077 --> 00:24:17.204
خونه گرسنه س،
به خونه غذا بده.
226
00:24:17.288 --> 00:24:19.665
خونه گرسنه س،
به خونه غذا بده.
227
00:24:19.748 --> 00:24:22.126
- خونه گرسنه س.
- درو؟
228
00:24:22.209 --> 00:24:24.962
به خونه غذا بده.
خونه گرسنه س.
229
00:24:35.848 --> 00:24:37.850
به خونه غذا بده.
230
00:24:41.020 --> 00:24:43.355
خونه گرسنه س.
به خونه غذا بده.
231
00:24:43.439 --> 00:24:45.399
خونه گرسنه س،
به خونه غذا بده.
232
00:24:45.482 --> 00:24:47.317
خونه گرسنه س،
به خونه غذا بده.
233
00:24:47.401 --> 00:24:49.194
خونه خون می خواد!
234
00:24:58.037 --> 00:25:00.372
- درو؟
- خونه گرسنه س.
235
00:25:00.456 --> 00:25:01.498
به خونه غذا بده!
236
00:25:03.250 --> 00:25:04.501
درو، بس کن.
237
00:25:06.503 --> 00:25:08.756
- لطفا؟
- خونه گرسنه س، به خونه غذا بده.
238
00:25:08.839 --> 00:25:11.467
خونه گرسنه س.
خونه خون میخواد!
239
00:25:15.012 --> 00:25:16.346
- تو رو خدا؟
- خونه گرسنه س.
240
00:25:16.430 --> 00:25:17.931
به خونه غذا بده.
به خونه غذا بده...
241
00:25:19.516 --> 00:25:21.268
خونه گرسنه س.
242
00:25:21.351 --> 00:25:22.186
به خونه غذا بده!
243
00:25:22.686 --> 00:25:23.812
خونه گرسنه س!
244
00:25:24.605 --> 00:25:27.274
به خونه غذا بده!
خونه گرسنه س، به خونه غذا بده.
245
00:28:23.742 --> 00:28:25.869
اون از خط وسط جاده رد شد،
246
00:28:26.495 --> 00:28:28.747
و با یه ماشین فورد اف 350 تصادف کرد.
247
00:28:29.831 --> 00:28:33.001
کمربندش رو نبسته بود،
و سر صحنه تصادف مُرد. آم...
248
00:28:34.336 --> 00:28:36.838
من فوراً به جسی زنگ زدم،
و گفتم، "جسی، درو مُرده".
249
00:28:36.922 --> 00:28:38.882
و جسی اومد دنبالم.
250
00:28:40.675 --> 00:28:43.094
جفتمون واقعا شوکه شده بودیم.
251
00:28:45.055 --> 00:28:46.306
بنابراین خیلی سخت بود.
252
00:28:51.645 --> 00:28:53.355
مامانش گفت جسدش رو بسوزونن.
253
00:28:54.356 --> 00:28:55.732
این درواقع درو هستش.
254
00:29:03.490 --> 00:29:04.908
فقط خیلی سخت بوده.
255
00:29:07.035 --> 00:29:08.537
خیلی دلم براش تنگ شده.
256
00:29:27.389 --> 00:29:30.433
یه اهریمن توی اون خونه بود
که جون درو رو گرفت.
257
00:29:32.060 --> 00:29:36.273
یه نیروی خیلی تاریکی بود
که خون میخواست.
258
00:29:40.151 --> 00:29:41.736
قطعاً به خونی که میخواست، رسید.
261
00:39:48.092 --> 00:39:49.593
بذار بیام بیرون!
262
00:40:18.997 --> 00:40:21.709
نه! نه!
263
00:40:22.418 --> 00:40:23.460
نه!
264
00:40:23.544 --> 00:40:24.545
نه!
265
00:40:39.017 --> 00:40:40.185
اسم من هاناست،
266
00:40:40.269 --> 00:40:44.148
و من و نامزدم تو یه کلبه تو جنگل زندگی میکردیم
که کاملا خبیث بود.
267
00:40:53.198 --> 00:40:55.159
من تو جونو، آلاسکا به دنیا اومدم،
268
00:40:55.659 --> 00:40:57.578
و وقتی 13 روزم بود...
[ جسی، دوست آنا. ]
269
00:40:57.661 --> 00:40:59.246
به مونتانا نقل مکان کردیم.
270
00:40:59.746 --> 00:41:01.457
دوران بچگیم خیلی سخت بود.
271
00:41:01.540 --> 00:41:02.749
والدینم...
272
00:41:02.833 --> 00:41:06.211
بنیادگراهای مسیحی خیلی سختگیری بودن.
273
00:41:07.129 --> 00:41:08.797
هر یکشنبه می رفتیم کلیسا...
274
00:41:09.631 --> 00:41:12.134
و هر روز هم انجیل میخوندیم.
275
00:41:12.801 --> 00:41:16.096
تو دوران بچگیم که اونجا گذروندم
دوست زیادی نداشتم. ما...
276
00:41:16.180 --> 00:41:17.931
کامل از شهر جدا زندگی میکردیم.
277
00:41:18.015 --> 00:41:20.893
مامانم یه زن خونهدار بود.
278
00:41:20.976 --> 00:41:21.894
و من و مامانم...
279
00:41:21.977 --> 00:41:24.480
هر روز تو خونه میموندیم.
280
00:41:25.022 --> 00:41:27.483
مامانم خیلی اذیت و آزارم میکرد
و...
281
00:41:27.566 --> 00:41:30.444
یه بار یادمه داشتم بیرون بازی میکردم.
282
00:41:41.163 --> 00:41:42.581
بس کن، هانا.
283
00:41:56.762 --> 00:41:57.721
هانا!
284
00:42:06.521 --> 00:42:07.606
گفتم...
285
00:42:07.689 --> 00:42:08.857
بس کن.
286
00:42:23.830 --> 00:42:24.665
کافیه.
287
00:42:26.291 --> 00:42:27.793
نه!
288
00:42:30.420 --> 00:42:32.547
نه، مامان، نه، نه!
289
00:42:32.631 --> 00:42:34.216
نه! نه، نه، نه.
290
00:42:34.299 --> 00:42:35.592
نه، نه، نه، نه.
291
00:42:43.225 --> 00:42:44.893
ساکت باش!
292
00:42:46.937 --> 00:42:48.814
مامان! مامان!
293
00:42:51.817 --> 00:42:52.818
گفتم...
294
00:42:52.901 --> 00:42:55.487
ساکت... باش!
295
00:43:09.251 --> 00:43:10.585
اون دهنم رو بست،
296
00:43:11.169 --> 00:43:12.629
منو...
297
00:43:12.713 --> 00:43:15.465
به یه صندلی تو زیرزمین
توی تاریکی بست...
298
00:43:15.549 --> 00:43:17.384
تا موقعی که بابام از سر کار رسید خونه،
299
00:43:17.467 --> 00:43:19.678
که احتمالا چهار، پنج ساعت طول کشید.
300
00:43:21.346 --> 00:43:26.226
مامانم بهم گفت که وظیفه اون تو زندگی...
301
00:43:26.309 --> 00:43:28.645
این بوده که منو در مقابل خدا متواضع کنه.
302
00:43:30.522 --> 00:43:32.190
وقتی نوجوون بودم،
میدونین،
303
00:43:32.274 --> 00:43:33.692
شروع کردن به زیر سوال بردن...
304
00:43:33.775 --> 00:43:37.112
خیلی از چیزهایی که والدینم
بهم یاد داده بودن،
305
00:43:37.779 --> 00:43:40.449
که کلی درگیری با اونا بوجود آورد.
306
00:43:41.116 --> 00:43:44.077
پس یهجورایی دوران بچگی سختی بود.
307
00:43:44.870 --> 00:43:48.540
ولی وقتی 15 سالم بود...
308
00:43:48.623 --> 00:43:50.000
تو یه پیتزا فروشی کار گیر آوردم.
309
00:43:50.083 --> 00:43:53.044
و دوستهای خوبی پیدا کردم.
310
00:43:59.050 --> 00:44:00.093
هی، هانا.
311
00:44:16.485 --> 00:44:17.819
لعنت بچه ها، مامانمه.
312
00:45:02.614 --> 00:45:03.448
بریم.
313
00:45:21.925 --> 00:45:22.801
مامانم...
314
00:45:22.884 --> 00:45:24.803
با کیفم زد صورتم رو زخمی کرد.
315
00:45:25.345 --> 00:45:27.347
لبم تا اینجا پاره شد.
316
00:45:28.056 --> 00:45:30.267
و همکارهام نشستن باهام حرف زدن
و گفتن...
317
00:45:30.350 --> 00:45:33.311
"ببین، یا باید خونه ات رو ترک کنی،
318
00:45:33.395 --> 00:45:36.606
یا میدونی، به پلیس
یا به مرکز مراقبت از کودکان زنگ میزنم...
319
00:45:36.690 --> 00:45:37.899
چون میدونی،
320
00:45:37.983 --> 00:45:40.151
والدین عادی از این کارها نمیکنن".
321
00:45:40.902 --> 00:45:43.113
به قاضی دادخواست دادم،
322
00:45:43.196 --> 00:45:46.533
و تا اون موقع به اندازه کافی کار کرده بودم...
323
00:45:46.616 --> 00:45:48.785
که میتونستم روی پای خودم وایسم.
324
00:45:50.912 --> 00:45:53.623
همه وسایلم رو جمع کردم
و رفتم.
325
00:45:59.337 --> 00:46:00.338
هانا!
326
00:46:00.422 --> 00:46:01.756
برو بمیر!
327
00:46:08.555 --> 00:46:09.472
فقط راه بیوفت.
328
00:46:14.686 --> 00:46:15.645
هانا!
329
00:46:25.113 --> 00:46:30.493
من از طریق یه دوست مشترک
با یه کهنهسرباز معلول آشنا شدم.
330
00:46:31.036 --> 00:46:35.623
جسی کبودیهای روی گردنم رو دیده بود،
331
00:46:35.707 --> 00:46:38.251
و به یکی نیاز داشت
که بیاد خونهاش...
332
00:46:38.334 --> 00:46:39.711
و یکم کمکش کنه.
333
00:46:39.794 --> 00:46:42.380
پاش آسیب دیده، پس...
334
00:46:42.464 --> 00:46:45.133
آخرسر رفتم خونه جسی زندگی کردم.
335
00:46:45.216 --> 00:46:48.720
راستش رو بخواین، یهجورایی خیلی به جسی مدیونم
چون...
336
00:46:48.803 --> 00:46:51.639
لزوما فکر نکنم که بدون تو...
337
00:46:51.723 --> 00:46:54.434
میتونستم از اون دوران زندگیم بگذرم، می دونی؟
338
00:46:54.517 --> 00:46:56.728
- یعنی، خیلی...
- ولی منم همین حس رو دارم.
339
00:46:56.811 --> 00:47:00.023
پام از مچ شکسته بود.
340
00:47:00.106 --> 00:47:03.276
و موقعی که به یکی پیشم نیاز داشتم
تو کنارم بودی،
341
00:47:03.359 --> 00:47:05.945
و میدونستم که تو به کسی
نیاز داشتی که...
342
00:47:06.029 --> 00:47:07.655
که فرایند بهبودیت رو راه بندازه.
343
00:47:08.615 --> 00:47:10.366
آره، بدون شک با حرفت موافقم.
344
00:47:12.118 --> 00:47:14.329
اوایل پاییز میشد.
345
00:47:14.412 --> 00:47:15.455
هیچ درآمدی نداشتم.
346
00:47:16.039 --> 00:47:17.373
نمیتونستم کار پیدا کنم.
347
00:47:17.457 --> 00:47:22.295
و بنابراین جسی یه دوستی به اسم درو داشت
که تو کالیفرنیا زندگی میکرد.
348
00:47:22.378 --> 00:47:26.549
درو، بهم یه شغل تو مزرعه شاه دانه اش
پیشنهاد داد و...
349
00:47:26.633 --> 00:47:29.886
بنابراین تصمیم گرفتم برم کالیفرنیا.
350
00:47:29.969 --> 00:47:33.348
یهجورایی اون موقع
به نظرم انتخاب منطقیای میومد.
351
00:47:33.932 --> 00:47:36.100
بنابراین به "تریم کمپ" رفتم،
352
00:47:36.184 --> 00:47:39.437
جایی که همه شاهدانه برداشت شده
رو پردازش میکنن.
353
00:47:39.521 --> 00:47:41.940
اون برام بخش خیلی جدیدی از زندگی بود،
354
00:47:42.023 --> 00:47:43.775
چون ناگهان، من آزاد بودم.
355
00:47:47.445 --> 00:47:50.073
تجربه خیلی جدیدی بود.
356
00:47:50.156 --> 00:47:52.367
یهجورایی برام شوک فرهنگی ای بود.
357
00:47:54.661 --> 00:47:55.954
سلام.
358
00:47:58.039 --> 00:47:58.873
سلام.
359
00:48:03.336 --> 00:48:06.464
- به تریمکمپ خوش اومدی.
- اوه، سلام.
360
00:48:07.257 --> 00:48:08.716
- من درو ام.
- من هانام.
361
00:48:13.346 --> 00:48:15.682
پس یه جای واقعا خوش...
362
00:48:16.307 --> 00:48:17.517
و امیدوار کننده ای بود.
363
00:48:18.518 --> 00:48:20.687
جای خیلی دوستانه ای بود.
میدونین...
364
00:48:20.770 --> 00:48:23.523
یه زندگی کاملا جدید
و یه خانواده کاملا جدیدی برام بود.
365
00:48:24.148 --> 00:48:28.111
کشتگر کالیفرنیای شمالی.
مثل سبک زندگی "گریت فول دد" میموند و...
[ گروه موسیقی راک آمریکایی. ]
366
00:48:28.820 --> 00:48:29.988
واقعا هیجان انگیز بود.
367
00:48:32.907 --> 00:48:34.367
با پیشرفت "تریم"،
368
00:48:34.450 --> 00:48:36.327
من و درو یهجورایی کم کم فهمیدیم...
369
00:48:36.411 --> 00:48:39.247
که احساسات قویای نسبت بهم داریم.
370
00:48:42.125 --> 00:48:46.087
یه شب، من تتوی نصفه مونده اش...
371
00:48:46.170 --> 00:48:47.297
رو تموم کردم.
372
00:49:00.268 --> 00:49:01.352
خوشت میاد؟
373
00:49:02.478 --> 00:49:03.313
آره.
374
00:49:05.356 --> 00:49:07.358
واقعا از تغییر موهات خوشم میاد.
375
00:49:21.539 --> 00:49:25.043
به محض اینکه اون در باز شد،
بدجور عاشق همدیگه شدیم.
376
00:49:26.044 --> 00:49:28.755
من و درو، رفتیم تو خونه اصلیش
باهم زندگی کردیم،
377
00:49:28.838 --> 00:49:32.258
که یه کمپ الوارسازی
خیلی سست بدنهای بود...
378
00:49:32.341 --> 00:49:34.761
که اونو تبدیل به خونه کرد بود...
379
00:49:34.844 --> 00:49:35.887
و تو کوهستان کاب بود.
380
00:49:41.434 --> 00:49:45.938
حس ماجراجویی و هیجان داشت.
381
00:50:26.687 --> 00:50:29.440
صبح روز بعدش، درو عملاً گذاشت رفت.
382
00:50:30.024 --> 00:50:32.193
اون میدونین، چهارتا کشتزار داشت
که باید بهشون رسیدگی میکرد،
383
00:50:32.276 --> 00:50:35.321
بنابراین به مدت دو، سه روز رفت.
384
00:50:35.404 --> 00:50:37.490
و منم با وسایلم اونجا نشسته بودم،
385
00:50:37.573 --> 00:50:39.784
و با خودم میگفتم،
"خیلی خب، تا چند روز آینده چیکار کنم"؟
386
00:52:05.036 --> 00:52:06.954
یه فضای خالیِ عجیب...
387
00:52:07.038 --> 00:52:09.749
غیرقابل توضیح تو دیوار بود...
388
00:52:09.832 --> 00:52:13.586
که اصلا با شکل ساخته شده خونه
جور در نمیومد.
389
00:52:14.337 --> 00:52:16.964
ولی خیلی پیگیرش نشدم،
390
00:52:17.048 --> 00:52:20.676
چون داشتم سعی میکردم تو خونه اش
خیلی فضولی نکنم.
391
00:52:20.760 --> 00:52:24.013
پس وقتی که برگشت،
داشتیم وقت میگذروندیم و حرف میزدیم.
392
00:52:25.681 --> 00:52:27.391
اوه!
393
00:52:27.475 --> 00:52:28.434
برو گم شو بابا!
394
00:52:31.771 --> 00:52:32.646
هوم.
395
00:52:43.240 --> 00:52:44.700
میخوای یه چیزی ببینی؟
396
00:52:45.993 --> 00:52:46.827
حتما.
397
00:53:05.679 --> 00:53:08.265
دارم بهت میگم،
یه چیزی پشت این دیوار هست.
398
00:53:08.933 --> 00:53:09.892
واقعا؟
399
00:53:10.601 --> 00:53:11.811
دارم بهت میگم.
400
00:53:14.855 --> 00:53:15.689
باشه.
401
00:53:17.566 --> 00:53:18.400
همینجا وایسا.
402
00:53:35.417 --> 00:53:37.044
پیس، پیس.
403
00:54:16.834 --> 00:54:18.836
یعنی چی؟
404
00:54:53.078 --> 00:54:53.996
اوغ.
405
00:55:07.926 --> 00:55:10.429
عجیبترین چیزی بود که
تا حالا دیده بودم.
406
00:55:10.512 --> 00:55:13.766
یعنی تو یه زمان، اونجا یه دوش بوده.
407
00:55:14.516 --> 00:55:18.020
و بالا تو سقف...
408
00:55:18.103 --> 00:55:19.438
یه حلقه گنده نصب شده بود.
409
00:55:19.521 --> 00:55:22.232
مثل این چیزهایی بود که
بهش قلاب گوشت آویزون میکنن.
410
00:55:23.400 --> 00:55:26.654
و کف اونجا پر از تیغ های صورت تراشی کهنه بود.
411
00:55:27.321 --> 00:55:29.740
هیچ کدوم اینا جور در نمیومد.
412
00:55:29.823 --> 00:55:32.993
من گفتم،
"خیلیخب، بریم ببینیم این به کجا می رسه".
413
00:55:33.077 --> 00:55:35.454
چون قطعا، آب اینجا یه جایی خالی میشه.
414
00:55:36.330 --> 00:55:38.916
بنابراین تصمیم گرفتیم بریم تو زیرزمین.
415
00:55:40.626 --> 00:55:45.381
پس تو زیرزمین، منو روی یه چیزه مثل قفسه
کنار آبگرمکن بودم.
416
00:55:45.464 --> 00:55:49.802
و پشت آبگرمکن،
یکی یه مسیری رو کَنده بود.
417
00:55:49.885 --> 00:55:53.263
بعد یه چندتا تونلی وجود داشتن
که یهجورایی باز شده بودن...
418
00:55:53.347 --> 00:55:55.933
که بیشتر به داخل خونه می رفتن.
419
00:56:56.910 --> 00:56:58.412
یه سطل اونجا بود.
420
00:57:03.792 --> 00:57:07.838
و بالا رو نگاه کردیم،
و نقطه تخلیه اون دوش اونجا بود.
421
00:57:12.634 --> 00:57:14.178
توی سطل...
422
00:57:14.261 --> 00:57:16.096
یه ماده ژلاتینی مانند...
423
00:57:16.972 --> 00:57:17.931
سیاه بود.
424
00:57:18.015 --> 00:57:21.101
شبیه خون لخته شده ای میموند
که به مدت 20 سال اونجا بوده.
425
00:57:21.685 --> 00:57:25.022
و راحت از نقطه تخلیه به داخل سطل
ریخته شده بود.
426
00:57:25.105 --> 00:57:27.649
پایینش لولهای چیزی نبود.
427
00:57:27.733 --> 00:57:30.694
و یه اتاق کوچیک بود...
428
00:57:30.777 --> 00:57:33.238
که لاشهای از یه تُشک اونجا بود.
429
00:57:34.197 --> 00:57:38.368
پس حس کردم که یکی اونجا نگه داشته شده.
430
00:57:38.452 --> 00:57:42.915
یکی اونجا زندگی کرده
که یا یه قاتل زنجیرهای بوده...
431
00:57:42.998 --> 00:57:46.335
که یکی رو شکنجه کرده،
432
00:57:46.418 --> 00:57:47.753
یا چندین نفر رو شکنجه کرده.
433
00:57:48.962 --> 00:57:51.006
بعد از اون اتفاق...
434
00:57:51.089 --> 00:57:53.091
یه جورایی انرژی توی خونه عوض شد.
435
00:57:53.759 --> 00:57:55.552
و اون موقع بود که اتفاقات عجیب
شروع به افتادن کردن.
436
00:58:06.563 --> 00:58:07.397
آه.
437
00:58:19.993 --> 00:58:21.536
هر دفعه.
438
00:58:28.960 --> 00:58:30.212
بخش موردعلاقه ام.
439
00:58:54.152 --> 00:58:55.070
چی...
440
00:58:55.153 --> 00:58:58.198
یعنی چی؟
درو!
441
00:58:58.782 --> 00:59:00.117
چی؟ چی؟
چیه، چیه؟
442
00:59:00.867 --> 00:59:02.536
درو، صدا رو میشنوی؟
443
00:59:03.036 --> 00:59:03.870
چی؟
444
00:59:04.871 --> 00:59:06.623
موزیک رو می گم، عوضی!
445
00:59:08.542 --> 00:59:10.085
تو ضبط رو روشن گذاشتی؟
446
00:59:11.128 --> 00:59:14.089
ما ضبط نداریم.
447
00:59:21.847 --> 00:59:23.640
لعنت... لعنتی!
448
00:59:23.723 --> 00:59:24.850
درو، صبر کن!
449
01:00:32.626 --> 01:00:33.460
درو؟
450
01:00:38.423 --> 01:00:39.257
درو!
451
01:00:51.895 --> 01:00:52.812
درو؟
452
01:00:56.650 --> 01:00:57.984
مسخره بازی در نیار.
453
01:01:04.616 --> 01:01:05.450
درو؟
454
01:01:30.016 --> 01:01:31.059
خدایا!
455
01:01:31.518 --> 01:01:33.520
اوغ.
456
01:01:37.941 --> 01:01:39.734
شنیده بودم...
457
01:01:40.318 --> 01:01:45.657
که اون در گذشته شوخی های دستی ای کرده
که خیلی کار خوبی نبودن اما...
458
01:01:45.740 --> 01:01:48.993
واقعا سر اون یکی از دستش عصبانی بودم.
459
01:01:49.077 --> 01:01:52.163
اما راستش رو بخوایید،
هردومون صدای موزیک رو شنیدیم.
460
01:01:52.956 --> 01:01:57.043
قطعا حس کردیم که...
461
01:01:57.669 --> 01:02:01.005
اون موزیک انرژی منفی ای داشت...
462
01:02:01.506 --> 01:02:04.467
و مخصوصا هر چیزی که از تو اون اتاق باز کرده بودیم
انرژی منفی ای رو منتقل می کرد.
463
01:02:04.551 --> 01:02:09.055
اون بهم گفت که فکر می کرد
بعد از اینکه دیوار رو باز کردن،
464
01:02:09.139 --> 01:02:11.433
فکر می کرد که اتفاقی افتاده.
465
01:02:11.516 --> 01:02:14.644
که بعد از اون موقع همه چی فرق می کرد.
466
01:02:14.728 --> 01:02:16.771
من دیگه طاقت...
467
01:02:16.855 --> 01:02:20.483
اون اتاق خیلی وحشتناک رو تو خونه امون نداشتم...
468
01:02:20.567 --> 01:02:21.818
که احتمال هم داشت یه اتاق قتل بوده باشه
469
01:02:22.318 --> 01:02:26.030
بنابراین گفتم،
"ببین درو، ما این رو مسدود می کنیم".
470
01:02:28.116 --> 01:02:31.369
بنابراین دوباره درش رو تخته کردیم
و از اول رنگش کردیم.
471
01:03:26.799 --> 01:03:28.468
یعنی چی؟
472
01:03:30.553 --> 01:03:31.471
درو!
473
01:03:33.223 --> 01:03:35.767
باهام چیکار کردی؟
474
01:03:44.234 --> 01:03:45.568
یعنی چی؟
475
01:03:52.116 --> 01:03:56.663
وقتی بیدار شدیم، یه زخم های عجیبی داشتیم
که تقریبا انگار جای زخم تیغ بودن،
476
01:03:56.746 --> 01:04:00.333
و تقریبا از بالا تنه مون تا روی دست هامون بودن.
477
01:04:00.416 --> 01:04:02.961
و صبح 2روز بعدش،
478
01:04:03.044 --> 01:04:05.505
زخم ها بیشتر و بیشتر می شدن،
479
01:04:05.588 --> 01:04:08.967
و اونقدر دردناک بودن که چیزی نبود...
480
01:04:09.050 --> 01:04:12.762
که ما بخوابیم و متوجه نشیم.
481
01:04:12.845 --> 01:04:16.099
و بنابراین، حسی داشتم...
482
01:04:16.683 --> 01:04:21.938
که انگار خوابم و به اندازه کافی آگاه نیستم
که چه اتفاقی داره اطرافم می افته...
483
01:04:22.021 --> 01:04:26.526
که به معنای واقعی، کل بدنم
شده مملو از این زخم های عمیق و دردناک...
484
01:04:27.610 --> 01:04:31.572
به اضافه صدها تیغی که...
485
01:04:31.656 --> 01:04:33.116
تهه اون دوش پیدا کردیم،
486
01:04:33.199 --> 01:04:36.995
به نظر خیلی راحت می اومد که
شک کنیم که شاید بهم مربوط می شن.
487
01:04:37.537 --> 01:04:40.248
اون موقع بود که دیگه واقعا ترسیدم...
488
01:04:40.331 --> 01:04:43.710
و به صورت جدی با درو صحبت کردم
که از اون خونه بریم.
489
01:04:44.711 --> 01:04:47.588
اما درو نقشه بکری به سرش زد...
490
01:04:48.172 --> 01:04:50.341
که شاید، هر انرژی ای که اونجاست...
491
01:04:50.425 --> 01:04:53.261
فقط به خاطر این عصبانیه که اونجا گیر کرده،
492
01:04:53.761 --> 01:04:55.513
و شاید بهتره که اون...
493
01:04:55.596 --> 01:04:59.350
منتقلش کنه و کمک کنه که دوباره آزادش بشه
تا بتونه بره و در آرامش باشه.
494
01:04:59.434 --> 01:05:02.645
و اون صریحا داشت سعی می کرد
که هر انرژی ای که توی اون خونه بود...
495
01:05:02.729 --> 01:05:04.605
رو از طریق خودش منتقل کنه.
496
01:05:06.190 --> 01:05:08.651
سر همین دعوای مفصلی با هم کردیم.
497
01:05:09.318 --> 01:05:13.030
و من رفتم تو اتاقمون و در رو محکم بستم و قفلش کردم
498
01:05:13.114 --> 01:05:15.950
اون منو زهره ترک کرد.
499
01:05:20.580 --> 01:05:24.167
خونه گشنه ست.
هانا، خونه گشنه ست.
500
01:05:25.376 --> 01:05:28.796
خونه گشنه ست، به خونه غذا بده.
خونه گشنه ست.
501
01:05:28.880 --> 01:05:30.298
به خونه غذا بده.
502
01:05:30.381 --> 01:05:32.008
خونه گشنه ست!
503
01:05:32.091 --> 01:05:34.802
به خونه غذا بده!
خونه خون می خواد!
504
01:05:35.511 --> 01:05:38.097
- به خونه غذا بده!
- یعنی چی؟
505
01:05:38.181 --> 01:05:40.767
خونه خون می خواد!
به خونه غذا بده!
506
01:05:40.850 --> 01:05:43.186
خونه...
507
01:05:43.269 --> 01:05:45.730
خونه گشنه ست،
به خونه غذا بده.
508
01:05:46.898 --> 01:05:49.025
خونه گشنه ست،
به خونه غذا بده.
509
01:05:49.108 --> 01:05:51.486
خونه گشنه ست،
به خونه غذا بده.
510
01:05:51.569 --> 01:05:53.946
- خونه گشنه ست.
- درو؟
511
01:05:54.030 --> 01:05:56.783
به خونه غذا بده.
خونه گشنه ست.
512
01:06:07.668 --> 01:06:09.670
به خونه غذا بده.
513
01:06:12.840 --> 01:06:15.176
خونه گشنه ست.
به خونه غذا بده.
514
01:06:15.259 --> 01:06:17.220
خونه گشنه ست،
به خونه غذا بده.
515
01:06:17.303 --> 01:06:19.138
خونه گرسنه ست،
به خونه غذا بده.
516
01:06:19.222 --> 01:06:21.015
خونه خون می خواد!
517
01:06:29.857 --> 01:06:32.193
- درو؟
- خونه گشنه ست.
518
01:06:32.276 --> 01:06:33.319
به خونه غذا بده!
519
01:06:35.071 --> 01:06:36.322
درو، بس کن!
520
01:06:38.324 --> 01:06:40.576
- لطفا؟
- خونه گشنه ست، به خونه غذا بده.
521
01:06:40.660 --> 01:06:43.287
خونه گشنه ست.
خونه خون میخواد!
522
01:06:46.832 --> 01:06:48.167
- تو رو خدا؟
- خونه گشنه ست.
523
01:06:48.251 --> 01:06:49.752
به خونه غذا بده.
به خونه غذا بده...
524
01:06:51.337 --> 01:06:53.089
خونه گشنه ست.
525
01:06:53.172 --> 01:06:54.006
به خونه غذا بده!
526
01:06:54.507 --> 01:06:55.633
خونه گشنه ست!
527
01:06:56.425 --> 01:06:59.095
به خونه غذا بده!
خونه گشنه ست، به خونه غذا بده.
528
01:07:01.681 --> 01:07:03.516
خونه گشنه ست، به خونه غذا بده.
529
01:07:05.559 --> 01:07:07.603
خونه...
530
01:10:30.014 --> 01:10:32.141
اون از خط وسط جاده رد شد،
531
01:10:32.766 --> 01:10:35.019
و با یه ماشین فورد اف 350 تصادف کرد.
532
01:10:36.103 --> 01:10:39.273
کمربندش رو نبسته بود،
و سر صحنه تصادف مُرد. آم...
533
01:10:40.607 --> 01:10:43.110
من فوراً به جسی زنگ زدم،
و گفتم، "جسی، درو مُرده".
534
01:10:43.193 --> 01:10:45.154
و جسی اومد دنبالم.
535
01:10:46.947 --> 01:10:49.366
هردومون واقعا شوکه شده بودیم.
536
01:10:51.327 --> 01:10:52.578
بنابراین خیلی سخت بود.
537
01:10:57.916 --> 01:10:59.626
مادرش گفت جسدش رو بسوزونن.
538
01:11:00.627 --> 01:11:02.004
این درواقع درو هستش.
539
01:11:09.762 --> 01:11:11.180
فقط خیلی سخت بوده.
540
01:11:13.307 --> 01:11:14.808
خیلی دلم براش تنگ شده.
541
01:11:33.660 --> 01:11:36.705
یه اهریمن توی اون خونه بود که جون درو رو گرفت.
542
01:11:38.332 --> 01:11:42.544
یه نیروی خیلی تاریکی بود که خون می خواست
543
01:11:46.423 --> 01:11:48.008
قطعاً به خونی که می خواست، رسید.