WEBVTT 2 00:00:17.041 --> 00:00:20.958 ‫برای مثال، یه شکارچی، می تونه کسی باشی 3 00:00:21.041 --> 00:00:23.958 ‫که تمام جرم های فجیع مختلفی که وجود دارن رو مرتکب بشه 4 00:00:26.499 --> 00:00:29.541 ‫اگه از روی جنون آنی کسی رو ‫بکشید، به هر حال مجازات می شید. 5 00:00:29.624 --> 00:00:31.541 ‫آخه پس چرا جنازه رو سر به نیست می کنید؟ 6 00:00:34.708 --> 00:00:36.583 ‫اون سرش رو از بدنش جدا کرد 7 00:00:36.666 --> 00:00:39.541 ‫و به معنای واقعی توی یه قابلمه آب پزش کرد. 8 00:00:42.999 --> 00:00:45.499 ‫بیرون آوردن مغز، لمس کردنش... 9 00:00:45.999 --> 00:00:48.791 ‫برای اون تجربه خیلی احساسی ای بود. 10 00:00:51.041 --> 00:00:53.333 ‫تو چی هستی؟ یه انسانی؟ 11 00:00:53.916 --> 00:00:55.958 ‫یا یه غول از اعماق جهنم هستی؟ 12 00:01:04.499 --> 00:01:08.583 ‫یه نفر توی یوتیوب ادعا کرد راجا کولاندر مغز می خوره 13 00:01:08.666 --> 00:01:09.833 ‫می گفت اون خیلی وحشیه. 14 00:01:09.916 --> 00:01:12.833 ‫مگه دیوانه ست؟ اگه همچین آدمی بود زن و بچه داشت؟ 15 00:01:55.624 --> 00:01:57.541 ‫پدر من واقعا آدم خوبی بود. 16 00:01:58.624 --> 00:02:02.333 ‫هیچ کس تا حالا نگفته. اون قدیم ها که بچه بودیم خیلی مهربون بود 17 00:02:02.416 --> 00:02:04.999 ‫طاقتش رو نداشت ببینه ما درد می کشیم. 18 00:02:05.083 --> 00:02:07.041 ‫به زور با کسی حرف می زد و دعواش می شد. 19 00:02:07.124 --> 00:02:09.916 ‫باهامون خوب رفتار می کرد ‫و به خوبی مراقبمون بود. 20 00:02:15.416 --> 00:02:19.208 ‫پدر معمولا ساعت 8:00 صبح از خواب بیدار می شد. 21 00:02:19.291 --> 00:02:22.249 ‫بعد حموم می رفت، دعاهاش رو می کرد، 22 00:02:22.333 --> 00:02:25.749 ‫صبحونه می خورد، می رفت سرکار و ‫ساعت 4:00 بعد از ظهر بر می گشت. 23 00:02:26.333 --> 00:02:29.416 ‫بعد از اینکه می اومد خونه یه چرتی ‫می زد و بعدش به ما درس یاد می داد. 24 00:02:29.499 --> 00:02:30.916 ‫توی درس هامون بهمون کمک می کرد. 25 00:02:31.874 --> 00:02:34.666 ‫بعدش تلویزیون نگاه می کرد و می رفت می خوابید. 26 00:02:37.958 --> 00:02:39.333 ‫پدرم همیشه بهمون یاد می داد 27 00:02:39.916 --> 00:02:42.291 ‫که هیچی مهم تر از احترام نیست و اینکه هیچ وقت دروغ نگیم 28 00:02:42.874 --> 00:02:44.333 ‫اینکه هیچ وقت آدم نباید دروغ بگه 29 00:02:44.416 --> 00:02:47.166 ‫و هیچ وقت از هیچ کس نترسه و کار اشتباه نکنه. 30 00:02:47.249 --> 00:02:49.874 ‫بهمون یاد داد هیچ وقت به ثروت ‫دیگران چشم نداشته باشیم. 31 00:02:53.541 --> 00:02:55.416 ‫اون خیلی ساده بود. زیاد اهل شوخی نبود. 32 00:02:56.166 --> 00:02:57.374 ‫هیچ وقت از کوره در نمی رفت. 33 00:02:58.999 --> 00:03:02.208 ‫درست مثل بقیه مردهای خانواده دار بود. 34 00:03:02.291 --> 00:03:04.124 ‫آدم خوش سر و زبونی بود. 35 00:03:04.208 --> 00:03:06.708 ‫هر کس باهاش حرف می زد، تحت تأثیر قرار می گرفت 36 00:03:07.958 --> 00:03:09.541 ‫هیچ وقت حس نمی کردم 37 00:03:10.083 --> 00:03:13.624 ‫چنین جنایتکار بزرگی بوده باشه یا بعداً بشه. 38 00:03:13.708 --> 00:03:15.291 ‫آدم خیلی سرخوشی بود. 39 00:03:15.374 --> 00:03:18.791 ‫درست مثل تمام آدم های معمولی با همه کنار می اومد 40 00:03:18.874 --> 00:03:21.249 ‫هیچ وقت تصورش هم نمی کردیم ‫چنین نیمه تاریکی داشته باشه. 41 00:03:23.541 --> 00:03:25.416 ‫توی «انبار مهمات مرکزی» کار می کرد. 42 00:03:25.499 --> 00:03:26.833 ‫به نظر می اومد که اونجا کار می کرد. 43 00:03:28.166 --> 00:03:29.749 ‫بعداً بود که فهمیدیم 44 00:03:29.832 --> 00:03:32.416 ‫به اسم شغل در واقعیت داره چیکار می کنه. 45 00:03:43.666 --> 00:03:46.374 ‫در طی تحقیق و بررسی ،مرگ گزارشگر دهیرندرا سینگ 46 00:03:46.457 --> 00:03:47.791 ‫پلیس یک دفترچه خاطرات پیدا کرد. 47 00:03:48.457 --> 00:03:50.999 ‫این دفترچه خاطرات از خانه روستایی 48 00:03:51.082 --> 00:03:54.457 ‫متهم اصلی، راجا کولاندر ‫با نام استعار رام نیرانجان کشف شد. 49 00:03:54.541 --> 00:03:58.416 ‫ادعا شده که این دفترچه خاطرات ‫حاوی اسامی چندین شخص است. 50 00:04:04.207 --> 00:04:06.082 ‫وقتی پلیس اون رو دستگیر کرد 51 00:04:06.166 --> 00:04:07.291 ‫و بازجویی رو شروع کرد، 52 00:04:07.874 --> 00:04:09.666 ‫اول از واکشراج بازجویی کردن. 53 00:04:09.749 --> 00:04:12.624 ‫اون از قبل خیلی افشاسازی ها کرده بود. 54 00:04:12.707 --> 00:04:15.041 ‫اما پلیس مدرکی نداشت 55 00:04:15.124 --> 00:04:18.166 ‫که بتونه ثابت کنه فقط بر اساس شهادت واکشراج 56 00:04:18.249 --> 00:04:20.249 ‫اون 2تا گناهکار هستن. 57 00:04:20.832 --> 00:04:24.541 ‫دفترچه خاطرات بزرگترین اهرم فشاری بود که پلیس داشت 58 00:04:25.541 --> 00:04:27.999 ‫که می تونست اون ا رو برای پیشرفت تحقیقات کمک کنه 59 00:04:28.999 --> 00:04:30.207 ‫دفترچه خاطرات تنها چیزی بود 60 00:04:30.291 --> 00:04:33.041 ‫که می تونست ادامه داستان رو برملا بکنه. 61 00:04:36.332 --> 00:04:38.541 ‫از اون جایی اسم دهیرندرا اونجا لیست شده بود 62 00:04:38.624 --> 00:04:40.624 ‫به‌همراه چندین اسامی دیگه، 63 00:04:40.707 --> 00:04:42.624 ‫من از واکشراج در مورد 64 00:04:43.291 --> 00:04:44.666 ‫اون اسامی پرسیدم. 65 00:04:45.374 --> 00:04:46.832 ‫اون جواب داد که همشون رو «بریده» 66 00:04:47.624 --> 00:04:48.666 ‫پرسیدم: همشون رو بریدی؟ 67 00:04:48.749 --> 00:04:50.666 ‫همشون رو به قتل رسونده بودن. 68 00:04:51.624 --> 00:04:54.249 ‫[پرده از راز راجا برداشته شد] 69 00:04:54.332 --> 00:04:56.457 ‫[در مجموع 14قربانی] 70 00:04:56.541 --> 00:04:58.957 ‫[13 نفر دیگه را کشته است...] 71 00:04:59.541 --> 00:05:01.291 ‫[14 قتل وحشتناک در ظرف 3سال] 72 00:05:01.874 --> 00:05:04.749 ‫[قاتل سریالی؟] 73 00:05:06.082 --> 00:05:09.666 ‫راج میترا هستم. من یه روانشناس بالینی هستم. 74 00:05:09.749 --> 00:05:13.749 ‫من به عنوان مشاور افتخاری ‫برای نیروی انتظامی کار می کنم 75 00:05:13.832 --> 00:05:18.707 ‫وقت هایی که بخوان پرونده ها و ‫جرم های فجیع رو بررسی کنن. 76 00:05:18.791 --> 00:05:23.666 ‫تقریبا تمام قاتل های سریالی... ‫یه دونه دفترچه خاطرات دارن. 77 00:05:24.916 --> 00:05:26.332 ‫اون ها وقایع رو می نویسن. 78 00:05:28.541 --> 00:05:33.082 ‫و این کار رو برای اهداف مختلف انجام می دن. 79 00:05:34.791 --> 00:05:37.166 ‫به عنوان مثال وقتی وقتی به دفترچه خاطرات نگاه می کنن 80 00:05:37.249 --> 00:05:40.999 ‫عاشق اینن که خاطره‌ اون اتفاق رو زنده نگه دارن. 81 00:05:41.082 --> 00:05:43.916 ‫مثلا یه نفر برای مثال... 82 00:05:43.999 --> 00:05:46.416 ‫20سال بعد از اون اتفاق، ،دفترچه خاطراتش رو نگاه می کنه 83 00:05:46.499 --> 00:05:49.374 ‫نگهشون می داره و هر روز بهشون نگاه می کنه 84 00:05:49.457 --> 00:05:51.457 ‫و باز دوباره اون نشئگی رو احساس می کنه 85 00:05:51.541 --> 00:05:55.082 ‫و می بینه که چقدر درد به این و اون وارد کرده. 86 00:05:55.166 --> 00:05:58.082 ‫پس این کار رو برای لذتشون انجام می دن. 87 00:05:58.582 --> 00:05:59.749 ‫ختم کلام اینه. 88 00:06:02.791 --> 00:06:05.666 ‫اولین اسم توی دفترچه خاطرات پراساد شریواستا بود. 89 00:06:05.749 --> 00:06:08.582 ‫[کالی پراساد شریواستا] 90 00:06:09.166 --> 00:06:12.832 ‫کالی پراساد شریواستا دوستش بود. 91 00:06:13.416 --> 00:06:18.666 ‫پراساد شریواستا هم توی انبار مهمات ‫مرکزی چهیوکی در کنار اون کار می کرد. 92 00:06:21.291 --> 00:06:23.666 ‫من لاکشمان پراساد شریواستا هستم. 93 00:06:24.666 --> 00:06:26.582 ‫همچنین معروف هستم به تیتو. 94 00:06:28.332 --> 00:06:31.082 ‫پدرم یه خدمتکار انبار مهمات مرکزی چهیوکی بود. 95 00:06:32.249 --> 00:06:36.041 ‫روز 25 ژانویه 1997 از خونه بیرون رفت. 96 00:06:36.124 --> 00:06:38.374 ‫ساعت 6:00 صبح از خونه بیرون اومد، 97 00:06:39.957 --> 00:06:41.707 ‫و دیگه هیچ وقت برنگشت. 98 00:06:45.166 --> 00:06:48.874 ‫ما چندین شب منتظرش موندیم. 99 00:06:49.457 --> 00:06:51.291 ‫رفتیم پاسگاه پلیس ناینی. 100 00:06:51.374 --> 00:06:52.791 ‫گم شدنش رو گزارش دادیم. 101 00:06:52.874 --> 00:06:54.957 ‫[پلیس اوتار پرادش] 102 00:06:55.041 --> 00:06:57.957 ‫بعد یه جستجوی بی پایان شروع شد. رفتیم شهر آیوتیا. 103 00:06:58.040 --> 00:07:01.124 ‫رفتیم کانپور و پیش فک و فامیل ها رو چک کردیم. 104 00:07:01.207 --> 00:07:03.707 ‫برامون سؤال شد ‫شاید رفته باشه یه گوشه عزلت. 105 00:07:03.790 --> 00:07:06.874 ‫آخرش هیچی پیدا نکردیم. 106 00:07:06.957 --> 00:07:08.415 ‫همونطور که ‫زمان بیشتری می‌گذشت، 107 00:07:10.749 --> 00:07:12.707 ‫درحالی‌که تند تند ‫به محل کارش سر می‌زدم 108 00:07:13.415 --> 00:07:17.665 ‫با رام نیرانجان ملقب به ‫راجا کولاندر آشنا شدم. 109 00:07:17.749 --> 00:07:19.665 ‫هیچ‌کدوم از همکارهای ‫دیگه‌ش بهم کمک نکردن. 110 00:07:19.749 --> 00:07:21.374 ‫باید درباره‌ی راجا کولاندر 111 00:07:22.165 --> 00:07:24.207 ‫به این اشاره کنم که... 112 00:07:24.290 --> 00:07:26.415 ‫اون بود که منو به ‫همه‌ی مقامات معرفی کرد 113 00:07:27.582 --> 00:07:30.165 ‫توی اونجا منو راهنمایی کرد، 114 00:07:30.249 --> 00:07:32.249 ‫تا مستندسازی لازمه رو انجام بدم. 115 00:07:35.957 --> 00:07:38.415 ‫اونطور که ‫راجا کولاندر ادعا می‌کرد، 116 00:07:38.499 --> 00:07:41.499 ‫کالی پراساد شریواستا ‫50،000 روپیه ازش قرض گرفته بود 117 00:07:41.582 --> 00:07:43.165 ‫و بهش خیانت کرده بود. 118 00:07:43.249 --> 00:07:44.749 ‫پول‌شو بهش پس نمی‌داد. 119 00:07:45.290 --> 00:07:47.665 ‫اون در عوض کولاندر رو ‫به پول‌پرستی متهم کرد، 120 00:07:47.749 --> 00:07:49.957 ‫و پس‌گرفتن پولش ‫ازش کارِ راحتی نبود. 121 00:07:50.040 --> 00:07:53.707 ‫پس کولاندر فرض رو بر این گرفت ‫که کالی پراساد بهش خیانت کرده 122 00:07:53.790 --> 00:07:55.665 ‫و می‌خواست یه ‫درس عبرتی بهش بده. 123 00:07:55.749 --> 00:07:58.374 ‫بعد کولاندر اونو دعوتش کرد ‫خونه‌اش تا یه گپ دوستانه بزنن. 124 00:08:01.999 --> 00:08:03.874 ‫باهمدیگه صحبت کردن 125 00:08:03.957 --> 00:08:07.790 ‫و بعدش سرش رو قطع کرد. 126 00:08:17.415 --> 00:08:20.290 ‫توی خوک‌دونی‌ش ‫یه دونه درخت انجیر بود. 127 00:08:20.374 --> 00:08:21.665 ‫اونو اونجا دفن کرد. 128 00:08:28.832 --> 00:08:31.124 ‫بعد از بریدن سر کالی پراساد، 129 00:08:31.207 --> 00:08:32.874 ‫هرچی نبود بألاخره آدم بود. 130 00:08:32.957 --> 00:08:35.874 ‫حدس بزنید با سرش چیکار کرد؟ 131 00:08:42.874 --> 00:08:45.624 ‫کالی پراساد اهل جامعه‌ی لالا بود، ‫یه طایفه‌ از آیین هندو. 132 00:08:45.874 --> 00:08:48.290 ‫اون ادعا می‌کرد تیزترین ‫ذهن دنیا رو داره. 133 00:08:48.374 --> 00:08:50.415 ‫لالاها به تیز بودن معروفن. 134 00:08:50.915 --> 00:08:52.999 ‫پس راجا کولاندر فکر کرد ‫از اونجایی که ذهن کالی تیزه، 135 00:08:54.040 --> 00:08:55.582 ‫اونم باید ذهن‌شو تیز کنه. 136 00:08:59.290 --> 00:09:00.707 ‫پس مغزش رو در آورد 137 00:09:01.290 --> 00:09:02.665 ‫و آب‌پزش کرد. 138 00:09:17.124 --> 00:09:21.415 ‫بعد اون و برادرزن‍ش اونو ‫نوشیدن، انگار که یه‌جور آبگوشت بود. 139 00:09:29.165 --> 00:09:31.415 ‫بعدش، من قدیما توی یه ‫پوشاک‌فروشی کار می‌کردم. 140 00:09:31.499 --> 00:09:33.540 ‫یه نفر توی روزنامه خوند 141 00:09:34.874 --> 00:09:37.624 ‫که راجا کولاندر 14 نفر رو ‫به قتل رسونده. 142 00:09:37.707 --> 00:09:40.790 ‫[ قاتل دهیرندرا ‫13 نفر دیگر را به قتل رسانده] 143 00:09:40.874 --> 00:09:42.624 ‫و اسم پدر منم بین اون اسم‌ها بود. 144 00:09:42.707 --> 00:09:44.707 ‫[کالی پراساد شریواستا] 145 00:09:48.499 --> 00:09:50.332 ‫وقتی این قضیه رو فهمیدیم، 146 00:09:51.624 --> 00:09:52.707 ‫متحیر شدیم. 147 00:09:53.957 --> 00:09:56.374 ‫خانواده‌ی ما سه سال آزگار 148 00:09:56.457 --> 00:09:59.124 ‫صبر کرده بود و ‫یه عالمه گریه کرده بود. 149 00:09:59.707 --> 00:10:02.790 ‫وقتی خبرشو شنیدم ‫خیلی شوکه شدیم. 150 00:10:08.249 --> 00:10:10.749 ‫وقتی رفتم به ‫صحنه‌ی جرم توی ناینی، 151 00:10:10.832 --> 00:10:13.999 ‫متوجه شدم قبلا اونجا ‫یه عروسی رفته بودیم. 152 00:10:14.082 --> 00:10:15.499 ‫عروسی دخترش بود. 153 00:10:28.832 --> 00:10:31.540 ‫شام عروسی رو دقیقا همونجایی ‫خورده بودیم که پدرم دفن شده بود. 154 00:10:45.665 --> 00:10:49.248 ‫کولاندر اعتراف کرد که ‫بعد از کُشتن مردم، 155 00:10:49.957 --> 00:10:52.290 ‫اونا رو توی ‫خوک‌دونی‌ش دفن می‌کرد 156 00:10:52.373 --> 00:10:54.207 ‫و سر به نیست‌شون می‌کرد. 157 00:10:54.290 --> 00:10:55.290 ‫به سرعت اونجا رفتم. 158 00:10:55.332 --> 00:10:57.915 ‫طبق پروتکل اونجا حفاری شد. 159 00:11:09.665 --> 00:11:12.123 ‫چندتا اسکلت‌ باقی‌مونده پیدا شد، 160 00:11:12.207 --> 00:11:14.165 ‫به‌همراه دو تا جمجمه. 161 00:11:16.707 --> 00:11:20.415 ‫یکی‌شون با قرمز رنگ شده بود ‫و اون یکی سفید. 162 00:11:20.498 --> 00:11:24.415 ‫بهمون گفت اون اسکلت ‫قرمز رنگ مال کالی پراساده. 163 00:11:27.040 --> 00:11:30.373 ‫از اونجایی که اون جمجمه‌ی لالا بود، ‫با قرمز رنگش کرده بود 164 00:11:30.457 --> 00:11:32.748 ‫چون که کلمه‌ی «لال» ‫در هندی یعنی قرمز. 165 00:11:44.707 --> 00:11:48.290 ‫و بهمون گفت که اون اسکلت سفید رنگ ‫مال یه محمد معین نامیه. 166 00:11:54.665 --> 00:11:56.748 ‫حتی محمدر معین هم همکارش بود. 167 00:11:57.457 --> 00:11:58.457 ‫توی انبار مهمات مرکزی. 168 00:11:59.040 --> 00:12:00.748 ‫به‌خوبی همدیگه رو می‌شناختن، 169 00:12:00.832 --> 00:12:03.748 ‫و همونطور که خودِ ‫راجا کولاندر ادعا می‌کرد، 170 00:12:03.832 --> 00:12:06.123 ‫معین ازش 25،000 روپیه ‫قرض گرفته بود 171 00:12:06.207 --> 00:12:08.623 ‫و پسش نمی‌داد. 172 00:12:08.707 --> 00:12:10.373 ‫ظاهراً، معین ادعا می‌کرد 173 00:12:10.457 --> 00:12:12.873 ‫که یه هیپنوتیزم‌کننده ست، 174 00:12:12.957 --> 00:12:14.832 ‫و هیچ‌کس نمی‌تونه ‫ازش پول پس بگیره. 175 00:12:18.248 --> 00:12:20.623 ‫پس اونم می‌خواست این ‫استعدادی که توی مغز اون بود رو 176 00:12:20.707 --> 00:12:22.040 ‫به‌دست بیاره. 177 00:12:22.123 --> 00:12:23.790 ‫بنابراین تصمیم گرفت که ‫مغزش رو بخوره. 178 00:12:29.040 --> 00:12:31.790 ‫معین رو برد به پل یامونا. 179 00:12:32.790 --> 00:12:34.498 ‫به‌طور بخصوص اونجا بردش، 180 00:12:34.582 --> 00:12:36.998 ‫چون که یه پل راه‌آهن بود 181 00:12:37.082 --> 00:12:39.915 ‫و هیچ‌کس هیچ‌وقت اونجا نمی‌رفت. 182 00:12:41.457 --> 00:12:46.332 ‫و ظاهراً اونجا سرشو قطع کرد. 183 00:12:46.915 --> 00:12:49.623 ‫بعد جسدش رو همونجا پرت کرد 184 00:12:50.207 --> 00:12:51.207 ‫توی رودخونه. 185 00:13:02.665 --> 00:13:05.873 ‫کولاندر توضیح داد که ‫بخاطر این این‌کارو کرد 186 00:13:05.957 --> 00:13:07.040 ‫چون معین مسلمون بود، 187 00:13:07.082 --> 00:13:09.123 ‫بنابراین، جسدش رو دفن نکرد 188 00:13:09.207 --> 00:13:12.165 ‫تا روحش رستگاری پیدا نکنه. 189 00:13:37.623 --> 00:13:38.832 ‫مغزش رو آب‌پز کرد، 190 00:13:38.915 --> 00:13:40.040 ‫باهاش سوپ درست کرد، 191 00:13:41.040 --> 00:13:42.040 ‫و نوشیدنش. 192 00:13:48.290 --> 00:13:50.832 ‫با کتاب خوندن هم ‫می‌تونست هیپنوتیزم یاد بگیره! 193 00:13:50.915 --> 00:13:53.831 ‫یا می‌تونست ازش ‫بخواد بهش یاد بده. 194 00:13:53.915 --> 00:13:56.206 ‫اگه شما مغز یه نفر رو ‫بخورید که دکترا داره، 195 00:13:56.290 --> 00:13:57.956 ‫این برای شما مدرک دکترا میشه؟ 196 00:13:58.956 --> 00:14:01.540 ‫کولاندر مغز اونو خورد ‫تا هیپنوتیزم یاد بگیره. 197 00:14:01.623 --> 00:14:03.415 ‫و وقتی جواب نداد، ‫جمجمه‌ش رو دفن کرد. 198 00:14:07.623 --> 00:14:08.790 ‫با عقل جور درمیاد؟ 199 00:14:08.873 --> 00:14:10.706 ‫اون کیه؟ 200 00:14:11.415 --> 00:14:12.956 ‫انسانه؟ یا یه غوله؟ 201 00:14:20.623 --> 00:14:23.790 ‫راجا کولاندر هرکی رو می‌کُشت، 202 00:14:24.373 --> 00:14:26.123 ‫بهشون لطف می‌کرد. 203 00:14:26.206 --> 00:14:28.040 ‫از «لطف کردن» منظورم ‫اینه که باهاشون دوستی می‌کرد. 204 00:14:28.706 --> 00:14:31.081 ‫اون هیچ‌وقت با هیچ‌کس ‫جروبحث و دعوا نکرده بود. 205 00:14:31.956 --> 00:14:33.165 ‫در تک‌تک دفعات، 206 00:14:33.248 --> 00:14:36.081 ‫اون قبل از اینکه قربانی‌ها رو ‫بکُشه باهاشون دوستی می‌کرد. 207 00:14:37.748 --> 00:14:39.415 ‫پس شیوه‌ی کار 208 00:14:39.498 --> 00:14:43.956 ‫آدمی مثل راجا کولاندر 209 00:14:44.873 --> 00:14:47.998 ‫اینطوریه که یه قربانی رو گیر بیاره 210 00:14:48.081 --> 00:14:51.206 ‫بعد حول اون آدم یه دنیای خیالی بسازه 211 00:14:51.290 --> 00:14:54.831 ‫که می‌خواد اعضای بدنش رو قطع کنه، ‫بکُشه‌ش، و غیره. 212 00:14:54.915 --> 00:14:58.581 ‫و بعد توی فاز دومش فکر ‫می‌کنه که: «چطور این‌کارو بکنه؟» 213 00:14:59.498 --> 00:15:01.498 ‫یه نقشه‌ی خیلی دقیق می‌کشه 214 00:15:01.581 --> 00:15:04.665 ‫و تا وقتی که تک‌تک جزئیاتش ‫تا آخرین جزئش جواب بده 215 00:15:04.748 --> 00:15:09.123 ‫از راه منظمی این‌کارو می‌کنه. 216 00:15:09.206 --> 00:15:10.915 ‫این طرز کار یه شکارچیه. 217 00:15:10.998 --> 00:15:14.498 ‫پس من که میگم، ‫راجا کولاندر از همه نظر 218 00:15:14.581 --> 00:15:16.248 ‫یه شکارچی محسوب میشه 219 00:15:16.331 --> 00:15:19.290 ‫و با چنان درجه‌ی بالایی شکارچیه ‫که نمی‌شه براش استثناء قائل شد. 220 00:15:39.915 --> 00:15:42.206 ‫بابت تأخیر معذرت‌ می‌خوام، آقایون. 221 00:15:49.540 --> 00:15:50.956 ‫- حالتون چطوره؟ ‫- من خوبم. 222 00:15:51.831 --> 00:15:53.248 ‫یه‌کم برید به راست. 223 00:15:54.831 --> 00:15:56.373 ‫بذارید میکروفن رو وصل کنیم. 224 00:16:03.081 --> 00:16:05.415 ‫این آدم‌ها به من انگِ 225 00:16:05.498 --> 00:16:07.998 ‫نه یک قتل بلکه 14 قتل زدن. 226 00:16:08.498 --> 00:16:11.331 ‫تمامی قتل‌های ‫حل‌نشده‌ی اوتار پرادش 227 00:16:11.915 --> 00:16:13.165 ‫به اسم من زده شد. 228 00:16:13.248 --> 00:16:16.831 ‫من همه‌ش می‌گفتم من بی‌گناهم. ‫تاحالا هیچ‌وقت اظهارنامه ندادم. 229 00:16:16.915 --> 00:16:19.498 ‫مردم دارن حقایق رو ‫به‌نفع خودشون می‌پیچونن. 230 00:16:20.206 --> 00:16:21.498 ‫ولی کسی گوشش بدهکار نبود. 231 00:16:21.581 --> 00:16:23.206 ‫علیه من توطئه کردن. 232 00:16:24.040 --> 00:16:26.790 ‫ادعا می‌کردن که ‫من خون به‌پا کردم 233 00:16:26.873 --> 00:16:28.623 ‫و کاملا لو رفتم. 234 00:16:28.706 --> 00:16:30.290 ‫من فقط یه سؤال دارم. 235 00:16:33.873 --> 00:16:36.665 ‫دادگاه راجا کولاندر چندین ‫هفته است که داره ادامه پیدا می‌کنه 236 00:16:36.748 --> 00:16:39.165 ‫و بر روی بعضی حقایق نور تابونده. 237 00:16:39.248 --> 00:16:40.873 ‫از طرفی، پلیس ادعا می‌کنه 238 00:16:40.956 --> 00:16:42.748 ‫که اون یه قاتل آدمخواره 239 00:16:42.831 --> 00:16:45.748 ‫و تقریبا جون 14 نفر رو گرفته. 240 00:16:45.831 --> 00:16:47.831 ‫از طرف دیگه، ‫اینم ادعا میشه که 241 00:16:47.915 --> 00:16:50.123 ‫بعضی از قربانی‌هایی ‫که نام برده شدن 242 00:16:50.206 --> 00:16:51.748 ‫هنوز زنده هستن. 243 00:16:52.331 --> 00:16:54.290 ‫حقیقت ماجرای راجا کولاندر چیست؟ 244 00:16:54.373 --> 00:16:56.998 ‫آیا تاحالا کسی ‫از چنگ اون فرار کرده؟ 245 00:17:00.540 --> 00:17:01.540 ‫من دیپاک پاتل هستم. 246 00:17:02.081 --> 00:17:04.540 ‫من اصالتاً اهل شانکارگاه هستم 247 00:17:04.623 --> 00:17:08.456 ‫که یکی از 12 حوزه‌های تحت نفوذ ‫منطقه‌ی پریاگراج ست. 248 00:17:09.040 --> 00:17:12.373 ‫انتخابات شورای منطقه ‫سال 2000 درحال برگزاری بود. 249 00:17:12.456 --> 00:17:13.540 ‫[شورای منطقه، پریاگراج] 250 00:17:13.581 --> 00:17:16.123 ‫توی بلوک شانکار ‫شورای منطقه دو صندلی داشت. 251 00:17:16.206 --> 00:17:18.623 ‫مادرم، کساری دوی پاتل، ‫که عضو پارلمانه، 252 00:17:18.665 --> 00:17:20.456 ‫اون‌موقع برای یکی ‫از صندلی‌ها رقابت می‌کرد 253 00:17:20.540 --> 00:17:24.831 ‫و همسر راجا کولاندر، پهولان دوی ‫برای اون یکی صندلی رقابت می‌کرد. 254 00:17:24.914 --> 00:17:27.664 ‫اون صندلی‌ها برای کاندیده‌های ‫زنان قشر ضعیف رزرو شده بودن. 255 00:17:27.748 --> 00:17:30.706 ‫[رأی برای کتری، ‫از پهولان دوی حمایت کنید] 256 00:17:30.789 --> 00:17:32.498 ‫جفت اونا انتخابات رو برنده شدن. 257 00:17:33.456 --> 00:17:37.581 ‫بعد از برنده شدن، مادرم ‫رئیس شورای منطقه شد. 258 00:17:37.664 --> 00:17:38.873 ‫و توی این انتخابات‌ها، 259 00:17:38.956 --> 00:17:40.956 ‫اعضای منتخب به نوبت ‫رئیس رو انتخاب می‌کردن. 260 00:17:41.039 --> 00:17:42.789 ‫[رأی برای کتری، ‫از پهولان دوی حمایت کنید] 261 00:17:42.873 --> 00:17:44.748 ‫بنابراین مجبور شدیم ‫اونا رو ببینیم. 262 00:17:44.831 --> 00:17:46.331 ‫از قبل به‌خوبی آشنایی داشتیم. 263 00:17:47.414 --> 00:17:49.081 ‫خیلی بهشون سر زده بودیم. 264 00:17:49.164 --> 00:17:51.539 ‫[شورای منطقه، پریاگراج] 265 00:17:51.623 --> 00:17:53.748 ‫انتخابِ پستِ ‫رئیس شورای منطقه 266 00:17:53.789 --> 00:17:55.289 ‫برای روز 6 آگوست 2000 ‫برنامه‌ریزی شده بود. 267 00:17:55.956 --> 00:17:57.956 ‫توی روز 3، 4 آگوست 268 00:17:58.039 --> 00:17:59.831 ‫راجا کولاندر تماس گرفت 269 00:18:00.331 --> 00:18:02.331 ‫گفت که انتخابات ‫داره نزدیک میشه. 270 00:18:02.956 --> 00:18:05.956 ‫ازمون خواست اگه بازم حمایتش رو ‫می‌خوایم باید همدیگه رو ببینیم. 271 00:18:06.039 --> 00:18:07.998 ‫وگرنه بهمون رأی نمیده. 272 00:18:08.081 --> 00:18:11.706 ‫پدرم خونه نبود و حوالی ‫ساعت 8:30 شب برگشت. 273 00:18:11.789 --> 00:18:13.289 ‫بازم مجبور شد یه جا دیگه بره. 274 00:18:14.456 --> 00:18:18.581 ‫پس من هیجان‌زده شدم ‫و پیشنهاد دادم در عوض منو ببینه. 275 00:18:19.706 --> 00:18:21.831 ‫زنگ زد تا ازمون بپرسه ‫داریم میایم یا نه، 276 00:18:21.914 --> 00:18:23.373 ‫بهش گفتم من دارم میام. 277 00:18:23.873 --> 00:18:26.789 ‫ولی بهم گفت تنهای تنها بیام. 278 00:18:28.914 --> 00:18:31.831 ‫بهش گفتم مجبورم ‫یه نفر رو همراه خودم بیارم، 279 00:18:31.914 --> 00:18:34.039 ‫ولی می‌تونیم خصوصی هم باهم صحبت کنیم، ‫ولی اون مقاومت کرد. 280 00:18:37.206 --> 00:18:38.914 ‫وقتی اونجا رسیدم، 281 00:18:38.998 --> 00:18:40.956 ‫جوّ محیط عجیب بود. 282 00:18:54.206 --> 00:18:57.248 ‫شروع کرد صحبت‌کردن ‫راجع‌به پول و بقیه‌ی چیزا. 283 00:18:57.331 --> 00:18:59.248 ‫ازم پرسید من ‫حاضرم پول بیارم یا نه. 284 00:18:59.331 --> 00:19:02.081 ‫من قبول نکردم و گفتم ‫ما دنبال رأی خریدن نیستیم. 285 00:19:02.164 --> 00:19:04.789 ‫بهش گفتم باید مثل ‫خانواده‌اش از ما حمایت کنه. 286 00:19:04.873 --> 00:19:07.539 ‫گفت می‌تونه قلمبگی پول رو ‫توی جیبم ببینه. 287 00:19:09.248 --> 00:19:11.331 ‫من شلوار کتان پوشیده بودم. 288 00:19:12.206 --> 00:19:15.539 ‫با خودم پول همراه داشتم ‫ولی برای اون‌کار نبود. 289 00:19:17.123 --> 00:19:21.539 ‫بهش گفتم هوا داره تاریک میشه ‫و دیگه باید مذاکرات‌مون رو تموم کنیم. 290 00:19:21.623 --> 00:19:23.623 ‫ولی گفت اول می‌خواد دعا کنه. 291 00:19:23.706 --> 00:19:26.581 ‫درحالی‌که اون دعاهاش رو ‫شروع می‌کرد من منتظر نشستم. 292 00:19:26.664 --> 00:19:30.123 ‫بعد از حدود 20 دقیقه ‫شروع کرد عجیب رفتار کردن. 293 00:19:42.581 --> 00:19:47.039 ‫مجبورم کرد برم ماشینم رو 50 متری 294 00:19:47.123 --> 00:19:48.289 ‫خونه‌ش پارک کنم. 295 00:19:50.706 --> 00:19:52.248 ‫بعد دعاش رو ادامه داد، 296 00:19:52.998 --> 00:19:54.873 ‫و در همین حین، 297 00:19:55.539 --> 00:19:58.831 ‫من با حس ششمم ‫ترس عجیبی حس کردم. 298 00:20:17.956 --> 00:20:20.164 ‫فوراً از جام بلند شدم و رفتم 299 00:20:21.123 --> 00:20:22.123 ‫بدون اینکه بهش اطلاع بدم. 300 00:20:49.539 --> 00:20:51.956 ‫بعداً که حقایق افشاء شد، 301 00:20:53.539 --> 00:20:55.414 ‫به صحنه‌ی جرم سر زدم. 302 00:20:56.081 --> 00:20:57.539 ‫حس کنجکاوی می‌کردم. 303 00:21:00.539 --> 00:21:03.414 ‫وقتی شروع کردن پیدا کردن ‫اسکلت و اعضای بدن، 304 00:21:04.247 --> 00:21:05.997 ‫درست زیر اون قسمتی که 305 00:21:06.081 --> 00:21:08.164 ‫من اون شب نشسته بودم 306 00:21:08.872 --> 00:21:11.289 ‫جسدها پیدا شدن. 307 00:21:11.872 --> 00:21:14.247 ‫ساده بگم، از بیخ گوشم گذشت. 308 00:21:14.956 --> 00:21:18.497 ‫ولی آدم هیچ‌وقت نمی‌دونه ‫طرف داشت به چی فکر می‌کرد. 309 00:21:18.581 --> 00:21:20.831 ‫شاید فقط می‌خواست حرف بزنه. 310 00:21:20.914 --> 00:21:23.289 ‫ولی شرایط اون روز... 311 00:21:23.372 --> 00:21:25.331 ‫طوری که منو از ‫خونه‌اش دور کرد 312 00:21:25.622 --> 00:21:27.622 ‫و عجیب رفتار می‌کرد 313 00:21:28.664 --> 00:21:30.706 ‫شک منو برانگیخت. 314 00:21:31.747 --> 00:21:34.872 ‫قصدش از بردن من به اونجا چیه؟ 315 00:21:39.039 --> 00:21:41.039 ‫از چیزی که من متوجه شدم 316 00:21:41.122 --> 00:21:43.414 ‫از مطالعه‌ی پرونده‌اش 317 00:21:43.497 --> 00:21:47.247 ‫و همینطور از سال‌ها 318 00:21:47.331 --> 00:21:51.331 ‫کار کردن با قاتل‌های سریالی مختلف ‫اینو فهمیدم که 319 00:21:51.414 --> 00:21:55.872 ‫نوع اختلال شخصیتی‌ای که‌ شخصی ‫مثل راجا کولاندر داره 320 00:21:55.956 --> 00:22:00.539 ‫شاید نزدیک به اختلال ‫شخصیتی ضد اجتماعی باشه، 321 00:22:00.622 --> 00:22:04.372 ‫چیزی که قبل‌تر بهش می‌گفتیم ‫اختلال شخصیتی جامعه‌ستیزانه. 322 00:22:04.456 --> 00:22:08.247 ‫این چنین آدم‌ها هیچ احترامی 323 00:22:08.331 --> 00:22:10.956 ‫به قوانین و مقررات جامعه قائل نیستن. 324 00:22:11.039 --> 00:22:13.872 ‫هیچ حس دلسوزی‌ای ‫به دیگران ندارن، 325 00:22:13.956 --> 00:22:19.456 ‫و اعتقادی به درست و غلط ‫مبتنی‌بر رضایت طرفین ندارن. 326 00:22:19.539 --> 00:22:23.081 ‫و این آدم‌ها خودشونو ‫به‌عنوان قربانی می‌بینن، 327 00:22:23.164 --> 00:22:26.372 ‫و حس می‌کنن ‫حق بی‌نهایت دارن که 328 00:22:26.456 --> 00:22:30.956 ‫دیگران رو کنترل کنن، ‫از بین ببرن، یا بکُشن. 329 00:22:31.039 --> 00:22:33.081 ‫و نسبت به این مسئولیتی ندارن. 330 00:22:36.289 --> 00:22:37.747 ‫من بدری نارایان‌ هستم. 331 00:22:38.414 --> 00:22:41.456 ‫من یه دانشمند علوم اجتماع هستم 332 00:22:41.539 --> 00:22:45.914 ‫که تقریبا 35 ساله درحال کار کردن 333 00:22:45.997 --> 00:22:49.164 ‫برای حقوق «دالیت» و ‫افراد از جامعه طرد شده هستم، 334 00:22:49.247 --> 00:22:51.706 ‫اظهارات‌شون و ‫اظهارات فرودست‌هاشون. 335 00:22:52.456 --> 00:22:53.789 ‫من هانسراج کول هستم. 336 00:22:54.747 --> 00:22:56.289 ‫من یه مددکار اجتماعی‌ام 337 00:22:57.956 --> 00:23:00.164 ‫که برای پیشرفت و ترقی 338 00:23:00.247 --> 00:23:02.456 ‫جامعه‌ی قبیله‌ای ناحیه کار می‌کنم. 339 00:23:03.872 --> 00:23:05.664 ‫در رابطه با رام نیرانجان... 340 00:23:06.456 --> 00:23:11.122 ‫یا همونطور که صداش می‌کردن، کولاندر 341 00:23:11.206 --> 00:23:12.747 ‫اسم محبوبیه... 342 00:23:17.081 --> 00:23:20.581 ‫که خودش متعلق به ‫جامعه‌ی کول بود. 343 00:23:20.664 --> 00:23:23.247 ‫کول یه جامعه‌ی قبیله‌ای وسیعه، 344 00:23:23.331 --> 00:23:24.497 ‫که درحال حاضر توی 345 00:23:25.081 --> 00:23:27.581 ‫اوتار پرادش و قسمت‌هایی از ‫مادیا پرادش زندگی می‌کنن، 346 00:23:27.664 --> 00:23:29.247 ‫و در ناحیه‌های بوندلکاند 347 00:23:29.331 --> 00:23:31.206 ‫داره تبدیل میشه به ‫یه بخشی از جامعه‌ی اصلی، 348 00:23:32.206 --> 00:23:33.706 ‫از این رو داره از 349 00:23:33.789 --> 00:23:35.289 ‫ریشه‌های قبیله‌ایش دور میشه. 350 00:23:35.372 --> 00:23:38.539 ‫دلیلش وقتی بود که ‫اونجا درختان‌ رو قطع کردن، 351 00:23:38.622 --> 00:23:40.456 ‫اینجا مهاجرت کردن 352 00:23:40.539 --> 00:23:43.289 ‫و مهارت‌های کشاورزی ‫به‌دست آوردن. 353 00:23:43.372 --> 00:23:45.956 ‫پس فرهنگ اونایی که توی ‫جنگل‌ها زندگی می‌کردن رو تعمید دادن. 354 00:23:45.997 --> 00:23:48.956 ‫بنابراین اونطور که ما می‌گیم ‫تبدیل شد به یه «جامعه‌ی دوگانه» 355 00:23:49.039 --> 00:23:51.831 ‫زمانی که یه جامعه در یک ‫اندیشه‌ی دوگانه رشد می‌کنه. 356 00:23:52.539 --> 00:23:54.622 ‫دوگانگی حالتیه که 357 00:23:54.706 --> 00:23:57.289 ‫دوگانگی در فرم اجتماعی و اقتصادی 358 00:23:57.372 --> 00:23:59.039 ‫و دوگانگی طرز فکر ایجاد میشه. 359 00:23:59.122 --> 00:24:02.414 ‫چون که ارزش‌های قبیله‌ای ‫بخشی از زندگی‌ روزانه‌شونه 360 00:24:02.497 --> 00:24:04.247 ‫ولی در کنار اون، 361 00:24:04.331 --> 00:24:08.206 ‫همینطور مجبورن با ارزش‌های ‫غیرقبیله‌ای هم سروکار داشته باشن. 362 00:24:08.289 --> 00:24:12.122 ‫پس از یه لحاظ یه ‫جامعه‌ی درون روند هستن. 363 00:24:12.206 --> 00:24:16.956 ‫جامعه‌شون داره از یه ‫تغییرحالت عبور می‌کنه. 364 00:24:17.039 --> 00:24:20.497 ‫حتی امروز، 75 درصد از جامعه‌ی کول 365 00:24:21.164 --> 00:24:24.664 ‫در محله‌های فقیرنشین ‫و زاغه‌ها ساکن هستن 366 00:24:24.747 --> 00:24:27.205 ‫و مجبورن برای روزی دو وعده غذا 367 00:24:27.289 --> 00:24:28.872 ‫خیلی سخت کار کنن. 368 00:24:28.955 --> 00:24:31.289 ‫با این روش ‫خودشونو حفظ می‌کنن. 369 00:24:31.372 --> 00:24:34.830 ‫دارم درباره‌ی 75 درصد ‫از قبیله‌های کول حرف می‌زنم. 370 00:24:34.914 --> 00:24:36.580 ‫در رابطه با غذاهاشون، 371 00:24:37.164 --> 00:24:40.664 ‫عادات غذایی مرسوم اونا شامل 372 00:24:40.747 --> 00:24:42.372 ‫مصرف گوشت و نوشیدنیه. 373 00:24:42.955 --> 00:24:44.789 ‫ماهی‌گیری یکی از ‫فعالیت‌های جامعه‌شونه. 374 00:24:45.872 --> 00:24:48.247 ‫و همینطور شکار در جنگل‌ها. 375 00:24:48.955 --> 00:24:51.330 ‫اونا گرازهای نر رو ‫شکار می‌کنن و می‌خورن. 376 00:24:53.789 --> 00:24:58.080 ‫قوت غالب رژیم روزانه‌شون ‫مرغ و ماهیه. 377 00:25:02.289 --> 00:25:04.330 ‫[زندان منطقه، اونائو] 378 00:25:10.580 --> 00:25:13.830 ‫- همیشه گیاه‌خوار بودی؟ ‫- بله، همیشه. 379 00:25:13.914 --> 00:25:17.830 ‫زنم فوفل و «پان» بار می‌ذاشت ‫ولی من چنین عاداتی نداشتم. 380 00:25:19.664 --> 00:25:20.664 ‫خیلی‌خب پس. 381 00:25:21.039 --> 00:25:23.372 ‫قبلا تاحالا گوشت یا ‫ماهی مصرف نکردی؟ 382 00:25:23.455 --> 00:25:27.289 ‫گهگاهی ماهی می‌خورم. ‫منکر نمی‌شم. 383 00:25:27.372 --> 00:25:29.497 ‫ولی به‌صورت مرتب نمی‌خورم. 384 00:25:29.580 --> 00:25:33.247 ‫خانواده‌ی من غذای ‫غیرگیاه‌خواری می‌خورن. 385 00:25:33.330 --> 00:25:35.080 ‫ولی من آنچنان بهش تمایل نداشتم. 386 00:25:35.164 --> 00:25:38.914 ‫اگه خانواده توی مناسبت‌های ‫معدودی ماهی درست می‌کردن، 387 00:25:38.997 --> 00:25:41.705 ‫برای من «دان» گیاهی می‌پختن. 388 00:25:41.789 --> 00:25:43.164 ‫امیدوارم منظورم رو ‫متوجه شده باشید. 389 00:25:45.330 --> 00:25:47.830 ‫نمی‌دونم اون گیاه‌خوار بود ‫یا غیرگیاه‌خوار، 390 00:25:47.914 --> 00:25:49.289 ‫یا نوشیدنی می‌خورد یا نه. 391 00:25:49.372 --> 00:25:52.830 ‫ولی هرچی که کل خانواده‌ می‌خورد رو اونم می‌خورد. ‫هیچ‌چیز جداگانه‌ای نمی‌پختیم. 392 00:25:53.747 --> 00:25:57.080 ‫سبزیجات، ماهی، ‫مرغی، و گوشت می‌خورد. 393 00:25:57.164 --> 00:25:59.789 ‫همه عاشق غذاهای غیرگیاه‌خواری ‫هستن، مگه نه؟ 394 00:26:03.914 --> 00:26:06.122 ‫ما یه خوک‌دونی داشتیم. 395 00:26:06.205 --> 00:26:07.705 ‫اونجا گوشت می‌پختن. 396 00:26:07.789 --> 00:26:10.955 ‫حتی مامان و بابا هم ‫اونجا غذاشونو می‌خوردن. 397 00:26:11.039 --> 00:26:13.205 ‫و معمولاً مامانم هیچ‌وقت ‫گوشت نمی‌پخت. 398 00:26:13.789 --> 00:26:15.747 ‫پس هیچ‌وقت توی ‫خونه گوشت نخوردیم. 399 00:26:15.830 --> 00:26:17.955 ‫اکثراً گوشت رو اینجا ‫می‌پختیم و می‌خوردیم. 400 00:26:19.039 --> 00:26:22.830 ‫ظاهراً، اینجا یه ماهیتابه‌ی ‫جداگونه داشتیم. 401 00:26:22.914 --> 00:26:25.914 ‫می‌گفت برای آب‌پز کردن ‫برگ‌ها ازش استفاده می‌کنن. 402 00:26:25.997 --> 00:26:28.497 ‫ولی توش گوشت خوک هم می‌پختن. 403 00:26:29.955 --> 00:26:33.955 ‫این یه دروغ مطلقه که اون ‫مغز آب‌پز می‌کرده و می‌خورده. 404 00:26:34.747 --> 00:26:38.580 ‫درباره‌ی جامعه‌ی کول ‫یه افسانه وجود داره. 405 00:26:38.664 --> 00:26:40.830 ‫بهش برچسب انسان‌ اولیه 406 00:26:40.914 --> 00:26:42.039 ‫و ماهیت قبیله‌ای خورده. 407 00:26:43.164 --> 00:26:47.497 ‫اینطور فرض میشه که ‫قبیله‌نشین‌ها آدمخوار بالفطره هستن. 408 00:26:49.164 --> 00:26:51.497 ‫ولی هنوز مدرکی از این ‫موضوع وجود نداره. 409 00:26:51.580 --> 00:26:53.580 ‫و تمام چیزهایی که ‫درباره‌ی اون میگن 410 00:26:54.247 --> 00:26:56.080 ‫کاملاً دروغ هستن. 411 00:26:56.164 --> 00:26:58.622 ‫سبک زندگی راجا کولاندر 412 00:26:58.705 --> 00:27:00.372 ‫شامل ارزش‌های قبیله‌ایه. 413 00:27:00.455 --> 00:27:02.122 ‫ولی در شکل خاطرات، 414 00:27:02.205 --> 00:27:04.830 ‫عادات، یا ترجیحات. 415 00:27:05.747 --> 00:27:09.372 ‫و از طریق احساساتی ‫که جابجا میشن. 416 00:27:09.455 --> 00:27:12.164 ‫ولی هیچ شواهدی از آدمخواری 417 00:27:12.247 --> 00:27:14.997 ‫در سبک زندگی قبیله‌ای وجود نداره. 418 00:27:15.080 --> 00:27:18.622 ‫هیچ نوشته‌ی موثقی ندارم 419 00:27:18.705 --> 00:27:21.664 ‫که به مصرف مغز انسان ‫اشاره کرده باشه. 420 00:27:21.747 --> 00:27:23.539 ‫هیچ‌جا بهش اشاره‌ای نشده. 421 00:27:23.622 --> 00:27:26.747 ‫این خودِ شخص بوده 422 00:27:26.830 --> 00:27:28.872 ‫که اینو به جرم‌هاش اضافه کرده. 423 00:27:28.955 --> 00:27:31.830 ‫چون که وقتی شخصی ‫تصمیم می‌گیره جرمی مرتکب بشه، 424 00:27:31.914 --> 00:27:34.080 ‫یک خود مجرم رو هم ایجاد می‌کنه، 425 00:27:34.164 --> 00:27:35.705 ‫که شکلی از یه استراتژیه. 426 00:27:35.789 --> 00:27:37.372 ‫و این خود مجرم 427 00:27:37.455 --> 00:27:41.330 ‫اغلب یه بازتاب کج و معوج ‫از ناکامی‌های خودشه. 428 00:27:41.414 --> 00:27:44.080 ‫حس می‌کنم که ‫نمونه‌های آدمخواری 429 00:27:44.164 --> 00:27:46.122 ‫ضمینه‌های شخصی خودش بودن. 430 00:27:46.205 --> 00:27:49.538 ‫به هیچ‌ عنوان به ‫فرهنگ قبیله‌ای ربط نداره. 431 00:27:53.580 --> 00:27:56.497 ‫توی دادگاه اعتراف کرد که ‫سرشون رو بریده. 432 00:27:57.122 --> 00:27:59.788 ‫اعتراف کرد که سرشونو بریده، ‫آب‌پزش کرده، و نوشیدنش 433 00:28:00.413 --> 00:28:01.663 ‫درحالی که توی بازداشتگاه پلیس بود. 434 00:28:03.872 --> 00:28:07.663 ‫اون‌موقع، قاضی‌ای که ‫دادگاه توی اونائو رو اداره می‌کرد 435 00:28:07.747 --> 00:28:10.038 ‫و از بازداشگاه بردمش اون دادگاه 436 00:28:11.122 --> 00:28:12.455 ‫از طایفه‌ی «شریواستا» بود. 437 00:28:14.372 --> 00:28:16.747 ‫این‌قدر مبهوت مونده بود 438 00:28:16.830 --> 00:28:19.663 ‫که منو صدا کرد ‫پیش خودش و گفت، 439 00:28:19.747 --> 00:28:21.788 ‫این دیگه چجور ‫وحشی‌ایه آوردی دادگاه؟ 440 00:28:23.163 --> 00:28:25.038 ‫«آوردی دادگاه؟» 441 00:28:25.122 --> 00:28:27.413 ‫[راز وحشتناک] 442 00:28:27.497 --> 00:28:28.622 ‫[قاتل‌عام‌کننده] 443 00:28:28.705 --> 00:28:30.955 ‫[قاتل تبدیل می‌شود به ناجی] 444 00:28:31.038 --> 00:28:33.747 ‫[مغزها را آب‌پز می‌کند و ‌می‌نوشد] 445 00:28:34.622 --> 00:28:38.872 ‫[کولاندر] 446 00:28:38.955 --> 00:28:42.622 ‫وقتی پلیس راجا کولاندر و واکشراج رو ‫دستگیر کرد، 447 00:28:42.705 --> 00:28:45.788 ‫ازشون بازجویی کردن و ‫یک کنفرانس مطبوعاتی برگزار کردن. 448 00:28:45.872 --> 00:28:48.038 ‫توی اداره‌ی پلیس برگزار شد. 449 00:28:48.122 --> 00:28:50.205 ‫وقتی به محل ‫کنفرانس مطبوعاتی رسیدیم 450 00:28:50.288 --> 00:28:52.663 ‫افسرهای پلیس به‌همراه ‫راجا کولاندر اونجا حاضر بودن، 451 00:28:52.747 --> 00:28:55.497 ‫و تو یه گوشه دوتا جمجمه بود. 452 00:28:56.955 --> 00:29:00.497 ‫چشم‌ها و حالات چهره‌اش 453 00:29:00.580 --> 00:29:02.580 ‫پریشانی عجیبی رو بازتاب می‌داد. 454 00:29:05.997 --> 00:29:08.163 ‫از چهره‌اش بی‌رحمی می‌بارید. 455 00:29:13.830 --> 00:29:16.830 ‫به جرم‌هاش جلوی ‫مطبوعات اعتراف کرد، 456 00:29:16.913 --> 00:29:19.913 ‫تا آخرِ تک‌تک جزئیاتش رو. 457 00:29:19.997 --> 00:29:23.163 ‫وقتی ازش درباره‌ی اسامی لیست‌شده در ‫دفترچه خاطرات سؤال شد، 458 00:29:23.247 --> 00:29:25.038 ‫برامون شروع کرد داستان‌سرایی. 459 00:29:25.122 --> 00:29:27.288 ‫همه‌ی قضیه‌ی پرونده‌ی ‫دهیرندرا رو تعریف کرد. 460 00:29:28.497 --> 00:29:31.705 ‫اینکه چطوری اونو خونه‌شون ‫دعوت کرد و بهش «لطف کرد،» 461 00:29:33.497 --> 00:29:35.413 ‫اینکه چطوری که اونو کُشته بود، ‫و سرش رو بریده بود. 462 00:29:35.497 --> 00:29:38.538 ‫اینکه چطوری جسدش رو گذاشته بود ‫توی یه گونی و با ماشین جابجاش کرده بود. 463 00:29:44.288 --> 00:29:46.247 ‫گزارشگر دهیرندرا رو ‫از کِی می‌شناختی؟ 464 00:29:46.788 --> 00:29:49.080 ‫اون گزارشگر اهل روستای زنم بود. 465 00:29:49.163 --> 00:29:53.372 ‫اصلا تاحالا همدیگه رو ندیده بودیم. ‫فقط پای تلفن باهم صحبت کرده بودیم. 466 00:29:53.455 --> 00:29:57.622 ‫وقتی ما انتخابات رو برنده شدیم، ‫از روی تشریفات تلفنی حرف زدیم. 467 00:29:57.705 --> 00:30:01.705 ‫چون اهل روستای زنم بود، ‫یه دوست خانوادگی بود. 468 00:30:04.622 --> 00:30:07.497 ‫من عمو دهیرندرا رو ‫خیلی خوب می‌شناختم. 469 00:30:07.580 --> 00:30:10.705 ‫توی یه مطبوعات توی شهر الله‌آباد کار می‌کرد، ‫و اغلب به خونه‌مون سر می‌زد. 470 00:30:12.122 --> 00:30:14.788 ‫من بارها و بارها خونه‌مون دعوتش ‫کردم ولی هیچ‌وقت بهمون سر نمی‌زد. 471 00:30:15.538 --> 00:30:18.455 ‫و همیشه خیلی کمک‌حال بود. 472 00:30:21.913 --> 00:30:24.830 ‫دهیرندرا اغلب بهشون سر می‌زد. 473 00:30:24.913 --> 00:30:26.955 ‫همدیگه رو خیلی خوب می‌شناختن. 474 00:30:27.747 --> 00:30:31.122 ‫دهیرندرا اغلب برای ‫دیدن برادرزنم اینجا می‌اومد. 475 00:30:31.205 --> 00:30:33.163 ‫میونه‌شون خیلی خوب بود. 476 00:30:33.955 --> 00:30:37.038 ‫اگه درحال بحث بودن ‫و من وارد بحث‌شون می‌شدم، 477 00:30:37.122 --> 00:30:40.788 ‫گزارشگر، دهیرندرا ازم می‌خواست 478 00:30:40.872 --> 00:30:44.330 ‫چون که حرف‌هاشون خصوصیه ‫فعلا تنهاشون بذارم. 479 00:30:44.413 --> 00:30:48.580 ‫ما فقط رسمی باهم ‫سلام‌علیک می‌کردیم. 480 00:30:48.663 --> 00:30:49.872 ‫فقط سلام می‌کردیم. 481 00:30:50.747 --> 00:30:54.163 ‫فقط دو سه بار شخصاً دیدمش. 482 00:30:56.455 --> 00:30:57.455 ‫شخصاً حس می‌کنم 483 00:30:58.455 --> 00:31:01.663 ‫مقصر همه‌ی این ‫اتفاقات گزارشگر بوده. 484 00:31:01.747 --> 00:31:04.955 ‫چون که برادرزن من ‫احترام زیادی براش قائل بود. 485 00:31:05.830 --> 00:31:08.955 ‫پس حتما اون یه کاری کرده ‫که باعث این اتفاقات شده. 486 00:31:09.872 --> 00:31:12.955 ‫حتما کس دیگه‌ای ‫اونو تحریک کرده. 487 00:31:13.038 --> 00:31:15.205 ‫پدر من هیچ‌کاری نکرده. 488 00:31:15.288 --> 00:31:18.580 ‫من هنوزم میگم. ‫پدر من بی‌گناهه. 489 00:31:18.663 --> 00:31:21.663 ‫بقیه‌ی چیزها ادعاهای غلط هستن. 490 00:31:21.746 --> 00:31:24.496 ‫چون که یکی، دو قربانی بودن 491 00:31:24.580 --> 00:31:27.038 ‫که هنوز زنده هستن ولی ‫به‌عنوان مُرده اعلام شدن. 492 00:31:28.705 --> 00:31:30.830 ‫مشخصه که براش پاپوش دوختن. 493 00:31:32.246 --> 00:31:34.080 ‫شاید یکی، دو نفر رو کُشته باشه، 494 00:31:34.163 --> 00:31:36.371 ‫ولی بقیه‌ی قتل‌ها رو هم ‫سر اون خالی کردن. 495 00:31:39.538 --> 00:31:42.038 ‫تا اونجایی که من می‌دونم، ‫این حقیقت نداره 496 00:31:42.621 --> 00:31:45.871 ‫که بعضی از قربانی‌ها ‫هنوز زنده هستن. 497 00:31:45.955 --> 00:31:48.746 ‫ولی هروقت جایی رو ‫نشون‌مون داده تأیید شده 498 00:31:48.830 --> 00:31:50.830 ‫که جسدهاشون اونجا بودن. 499 00:31:50.913 --> 00:31:54.621 ‫و هویت جسدها 500 00:31:54.705 --> 00:31:56.371 ‫حتما توسط پلیس‌های بخش مربوطه 501 00:31:56.455 --> 00:31:58.871 ‫مشخص شدن. 502 00:32:00.288 --> 00:32:02.955 ‫قتل یکی از همسایه‌هام رو ‫گردن من انداختن. 503 00:32:03.038 --> 00:32:05.538 ‫ولی به‌ضرس قاطع ‫مطمئنم که زنده ست. 504 00:32:06.163 --> 00:32:09.788 ‫اگه یکی‌شون زنده هست، به‌نظرتون ‫امکان نداره بقیه‌شون هم زنده باشن؟ 505 00:32:09.871 --> 00:32:10.871 ‫امکان داره. 506 00:32:11.330 --> 00:32:13.621 ‫اگه من 14 تا قتل ‫مرتکب شدم، 507 00:32:13.705 --> 00:32:15.996 ‫و هنوز زنده هستن، ‫پس اینا جسدهای کین؟ 508 00:32:17.288 --> 00:32:19.996 ‫دارن از ساحل رودخانه ‫اسکلت میارن و جاساز می‌کنن 509 00:32:20.080 --> 00:32:21.413 ‫و جعل مدرک می‌کنن. 510 00:32:21.996 --> 00:32:24.288 ‫و اون جمجمه‌ی رنگ‌شده... 511 00:32:25.163 --> 00:32:27.330 ‫ادعا می‌کنن که من جمجمه‌ی ‫لالا شریواستا رو با قرمز رنگ کردم. 512 00:32:27.413 --> 00:32:29.455 ‫فقط پلیس گفته: 513 00:32:29.538 --> 00:32:31.996 ‫«اوه، جمجمه‌ی لالا رو ‫با قرمز رنگ کرده.» و همین. 514 00:32:32.538 --> 00:32:36.121 ‫وقتی توی بازداشتگاه بودم ‫هیچ‌کس گوشش به من بدهکار نبود. 515 00:32:36.830 --> 00:32:39.663 ‫وقتی ناجی‌های خودم ‫در برابر من خودشونو به کری می‌زنن 516 00:32:39.746 --> 00:32:42.621 ‫آخه من باید به کی رو کنم؟ 517 00:32:42.705 --> 00:32:43.913 ‫از کی انتظار کمک داشته باشم؟ 518 00:32:47.871 --> 00:32:50.538 ‫فقط برای به‌دست آوردن ‫قدرت و تسلط، 519 00:32:50.621 --> 00:32:51.996 ‫همه‌ی اون قتل‌ها رو مرتکب شد. 520 00:32:52.580 --> 00:32:55.830 ‫بألاخره هرچی نباشه، ‫طرز فکر قبیله‌ی کول همینه. 521 00:32:56.621 --> 00:33:00.080 ‫برای جذب کردن قدرت کسی، ‫سرشون رو می‌برن 522 00:33:00.163 --> 00:33:01.746 ‫و مغزشون رو می‌نوشن. 523 00:33:01.830 --> 00:33:04.871 ‫اصلا شوکه‌کننده نیست ‫چون اون اهل قبیله‌ی کوله. 524 00:33:04.955 --> 00:33:09.038 ‫قبیله‌ی کول قدیما توی جنگل‌ ساکن بودن ‫و همیشه گوشت می‌خوردن. 525 00:33:09.121 --> 00:33:10.871 ‫پس، شخصا فکر می‌کنم 526 00:33:10.955 --> 00:33:14.621 ‫که همه‌ی این قتل‌ها رو ‫اون مرتکب شده 527 00:33:14.705 --> 00:33:16.663 ‫تا قدرت به‌دست بیاره. 528 00:33:19.080 --> 00:33:22.371 ‫کول یه جامعه‌ی فرودست دوگانه ست ‫و این بخاطر اینه که اولاً، 529 00:33:23.330 --> 00:33:27.330 ‫اونا از حالت قبیله‌ای به ‫غیرقبیله‌ای تغییرحالت دادن. 530 00:33:27.871 --> 00:33:30.455 ‫حافظه‌شون رو از دست‌ دادن. 531 00:33:30.538 --> 00:33:34.371 ‫دوماً، اونا طایفه‌ی برنامه‌ریزی‌شده هستن. 532 00:33:34.455 --> 00:33:38.163 ‫اونا می‌خوان یه قبیله‌ی برنامه‌ریزی‌شده ‫باشن و به طایفه‌ی برنامه‌ریزی‌شده تبدیل نشن. 533 00:33:38.246 --> 00:33:41.538 ‫چون که دوست دارن خاستگاه ‫قبیله‌ای‌شون رو حفظ کنن. 534 00:33:41.621 --> 00:33:43.413 ‫بخاطر این امر خیلی از ‫اعتراضات درحال برگزاری هستن. 535 00:33:43.996 --> 00:33:47.663 ‫جامعه می‌خواد حالت قبیله‌ی برنامه‌ریزی‌شده‌شون رو ‫حفظ کنه و به طایفه‌ی برنامه‌ریزی‌شده تبدیل نشن. 536 00:33:47.746 --> 00:33:50.913 ‫یه از نگرانی دیگه اینه که ‫حتی توی طایفه‌های برنامه‌ریزی‌شده 537 00:33:50.996 --> 00:33:55.580 ‫طایفه‌های برنامه‌ریزی‌شده غیرقبیله‌ای ‫همونطوری باهاشون رفتار می‌کنن 538 00:33:55.663 --> 00:33:57.788 ‫که با یه طایفه‌ی ‫سلطه‌گر رفتار می‌کنن. 539 00:33:57.871 --> 00:34:01.038 ‫سطوح مختلفی از منزوی‌سازی. 540 00:34:01.121 --> 00:34:03.288 ‫سطوح مختلفی از تبعیض. 541 00:34:03.371 --> 00:34:07.580 ‫در زندگی روزانه‌شون همه‌ی ‫اینا رو تجربه می‌کنن. 542 00:34:10.830 --> 00:34:15.830 ‫پلیس هر روز حقوق انسانی رو زیرپا می‌ذاره. ‫مردم رو کتک می‌زنن و آزادشون می‌کنن. 543 00:34:15.913 --> 00:34:20.121 ‫ولی دادگاه حقوق انسانی رو با ‫کِش‌دادن پرونده تا ابد زیر پا می‌ذاره. 544 00:34:20.205 --> 00:34:21.496 ‫من قربانی همین هستم. 545 00:34:22.288 --> 00:34:26.580 ‫20 ساله که دارم توی دادگاه‌ها ‫شرکت می‌کنم. آدم رو طرد می‌کنن. 546 00:34:26.663 --> 00:34:28.996 ‫غیرانسانی با آدم رفتار می‌کنن. 547 00:34:29.580 --> 00:34:33.621 ‫اگه آدم دادخواستی تنظیم کنه، ‫بهش یه رأی واضح نمیدن. 548 00:34:34.246 --> 00:34:37.830 ‫دستِ فقرا به عدالت نمی‌رسه. 549 00:34:41.538 --> 00:34:43.538 ‫راستی، تک‌تک قاتل‌های سریالی، 550 00:34:44.121 --> 00:34:47.079 ‫توی ذهن خودشون یه قربانی هستن. ‫مجرم نیستن. 551 00:34:47.163 --> 00:34:49.371 ‫به سیستم قضائی باور ندارن. 552 00:34:49.454 --> 00:34:52.371 ‫معتقدن نامنصفانه ست، ‫بر ضدّشونه، 553 00:34:52.454 --> 00:34:55.496 ‫و معتقدن کاری که دارن می‌کنن 554 00:34:55.579 --> 00:34:59.079 ‫نه‌تنها برای خودشون عدالت رو فراهم می‌کنه 555 00:34:59.163 --> 00:35:01.288 ‫بلکه برای قربانی‌ها هم ‫عدالت رو فراهم می‌کنه. 556 00:35:01.371 --> 00:35:03.996 ‫توی ذهن اونا، ‫کُشتن قربانی یعنی عدالت. 557 00:35:04.579 --> 00:35:09.871 ‫[حقیقت افشاء خواهد شد] 558 00:35:09.954 --> 00:35:14.079 ‫اون همه‌جور آدمی کُشته. ‫بعضی از همکارهاشم کُشته. 559 00:35:14.163 --> 00:35:18.579 ‫ولی به یه دلیلی حس می‌کنه ‫قشر بالادست داره بهش ظلم می‌کنه. 560 00:35:18.663 --> 00:35:21.829 ‫اینکه اونا قدرتمند هستن، ‫هم از لحاظ اجتماعی هم از لحاظ مالی. 561 00:35:21.913 --> 00:35:24.246 ‫و اون دلش می‌خواست ‫یه مرد قدرتمند بشه. 562 00:35:24.329 --> 00:35:28.621 ‫اون‌قدری که در اعماق وجودش، ‫از قشر بالادست متنفر شد. 563 00:35:28.704 --> 00:35:32.496 ‫بخاطر همین بیشتر قربانی‌هاش ‫اشخاص جامعه‌ی بالادست هستن. 564 00:35:38.871 --> 00:35:40.329 ‫[سانتوش شوکلا] ‫[آشوک کومار] 565 00:35:40.413 --> 00:35:42.579 ‫وقتی داشتم از راجا کولاندر ‫بازجویی می‌کردم، 566 00:35:43.246 --> 00:35:45.496 ‫از موقعی که به چیتراکوت ‫سر زده بود برام تعریف کرد 567 00:35:46.288 --> 00:35:48.079 ‫اونجا یه جیپ کامندر دیده بود. 568 00:35:51.371 --> 00:35:53.246 ‫و راننده اش از طایفه برهمن بوده. 569 00:35:54.329 --> 00:35:56.996 ‫یه اعتقادی هست که برهمنی ها مفصل غذا می خورن 570 00:36:00.496 --> 00:36:03.121 ‫اون هم این طوری فرض کرد که حتما ‫این طرف روده های بزرگتری داره. 571 00:36:04.496 --> 00:36:08.538 ‫پس اون جیپ رو کرایه کرد ‫تا برگردونتش به چیتراکوت. 572 00:36:17.038 --> 00:36:19.788 ‫بعد اون برهمنی رو توی خوک دونیش دست و پاش رو بست 573 00:36:20.454 --> 00:36:21.579 ‫و زنده زنده معده اش رو سفره کرد. 574 00:36:31.579 --> 00:36:32.871 ‫روده هاش رو در آورد 575 00:36:37.788 --> 00:36:39.454 ‫و اون ها رو بررسی کرد. 576 00:36:40.829 --> 00:36:45.329 ‫به علاوه، یه نفر دیگه هم بود، ‫خدا می دونه از کدوم طایفه بود. 577 00:36:45.413 --> 00:36:48.329 ‫شکم اون رو هم سفره کرد و ‫روده هاش رو در آورد بیرون. 578 00:36:48.413 --> 00:36:50.996 ‫و وقتی اون ها رو مقایسه کرد، سایزشون هم‌اندازه بود 579 00:36:55.913 --> 00:36:57.996 ‫پس هردوشون رو همون جا 580 00:36:58.704 --> 00:37:01.246 ‫توی خوک دونیش دفن کرد. 581 00:37:03.079 --> 00:37:05.954 ‫در واقع، جایی که قربانی برهمنی رو دفن کرد 582 00:37:07.121 --> 00:37:09.663 ‫یه درخت کوچولوی انجیر کاشته بود. 583 00:37:10.788 --> 00:37:12.579 ‫پس جلوش عود روشن کرد 584 00:37:12.663 --> 00:37:14.496 ‫تا از خشم خدای برهما جلوگیری کنه. 585 00:37:18.329 --> 00:37:20.413 ‫آدمی مثل اون... 586 00:37:20.496 --> 00:37:24.954 ‫اعضای بدن رو خیلی جذاب می بینن. 587 00:37:28.829 --> 00:37:31.121 ‫روششون با دکترها خیلی فرق داره. 588 00:37:31.204 --> 00:37:33.788 ‫برای مثال، یه دکتر اعضای بدن رو 589 00:37:33.871 --> 00:37:36.663 ‫از منظر بالینی، بی غرض می بینه 590 00:37:36.746 --> 00:37:38.871 ‫یا همون طور که ما اعضای بدن رو می بینیم. 591 00:37:38.954 --> 00:37:44.204 ‫اون ها اعضای بدن رو بیشتر شبیه نقطه نظر یه بچه می بینن 592 00:37:44.288 --> 00:37:47.538 ‫بچه ای که می خواد یه چیز رو خراب کنه 593 00:37:48.621 --> 00:37:50.663 ‫و تیکه تیکه اش کنه. 594 00:37:50.746 --> 00:37:54.496 ‫مثلا، اگه به یه بچه یه اسباب بازی بدید، اون بچه چیکار می کنه؟ 595 00:37:54.579 --> 00:37:57.371 ‫بچه می خواد اسباب بازی رو ‫برداره، تیکه هاش رو از هم جدا کنه 596 00:37:57.454 --> 00:37:58.371 ‫تا ببینه توش چیه. 597 00:37:58.454 --> 00:38:00.496 ‫این بخشی از لذتشونه. 598 00:38:00.579 --> 00:38:02.621 ‫برای مثال، اون همین لذت رو 599 00:38:02.704 --> 00:38:05.788 ‫از بیرون آوردن مغز و ‫لمس کردنش احساس می‌کنه. 600 00:38:05.871 --> 00:38:08.996 ‫یه تجربه خیلی احساسی ای براش داشت. 601 00:38:12.121 --> 00:38:17.787 ‫و این دنیای درونیشونه. این دنیای درونیشونه که زندگیش می کنن 602 00:38:17.871 --> 00:38:21.246 ‫و بخشی از طرز فکر پیچیده ای که اون ها انجام می دن 603 00:38:22.621 --> 00:38:27.579 ‫اگه به تاریخچه زندگی رام نیرانجان فکر کنید، 604 00:38:27.662 --> 00:38:30.871 ‫سیاست های زمانه اش نقش خیلی پر رنگی داره. 605 00:38:31.579 --> 00:38:34.537 ‫و سیاست های توی اوتار پرادش 606 00:38:34.621 --> 00:38:36.746 ‫توی دهه 90 تغییرشکل پیدا کردن. 607 00:38:36.829 --> 00:38:41.496 ‫اون سیاست ها شرایط مطلوبی ‫برای خیزش فرودست ها داشت. 608 00:38:42.079 --> 00:38:43.746 ‫ورود کانشی رام به جریان‌ اصلی سیاست ها 609 00:38:43.829 --> 00:38:47.329 ‫منجر به پیداش حزب باهوجان لولتانتریک شد، 610 00:38:47.412 --> 00:38:50.621 ‫و اون تداعی گر امیال و آرزوهای 611 00:38:50.704 --> 00:38:52.871 ‫جامعه حاشیه ای از سراسر کشور بود. 612 00:38:52.954 --> 00:38:55.996 ‫حتی مولایم سینگ یداو تدا‌عی گر 613 00:38:56.079 --> 00:38:59.787 ‫امیال و آرزوهای طبقه های عقب مانده‌ فرعی، طبقه های عقب مانده‌ اصلی 614 00:38:59.871 --> 00:39:02.829 ‫و جوامع حاشیه سازی شده از طریق حزب ساماجودی بود 615 00:39:02.912 --> 00:39:05.079 ‫عامل سوم این بود که 616 00:39:05.162 --> 00:39:07.829 ‫جنگل های باندو و چیتراکوت 617 00:39:07.912 --> 00:39:11.162 ‫شاهد خیزش اعضای دسته دزدان بود. 618 00:39:11.871 --> 00:39:13.746 ‫در همین حین، توی دره چامبال، 619 00:39:13.829 --> 00:39:16.871 ‫انگشت نمایی پهولان دوی در نقطه اوج خودش بود. 620 00:39:17.954 --> 00:39:22.037 ‫تمام این ها شکل های اعتراض فرودستانه هستن. 621 00:39:22.121 --> 00:39:24.787 ‫از طریق سیاست‌ها و دموکراسی انتخاباتی 622 00:39:24.871 --> 00:39:26.996 ‫و از طریق فرهنگ دزدی 623 00:39:27.079 --> 00:39:30.121 ‫تا قوانین و مقررات رو به چالش بکشن. 624 00:39:30.204 --> 00:39:33.037 ‫و این زمانی بود که رام نیرانجان در حال ترقی بود. 625 00:39:33.121 --> 00:39:36.287 ‫اما براش آنچنان راحت نبود 626 00:39:36.371 --> 00:39:38.496 ‫که وارد یه حزب بشه و کاندید بشه. 627 00:39:38.579 --> 00:39:42.204 ‫بنابراین، جستجو کرد، شکل داد، ‫و شیوه های خودش رو اجرا کرد 628 00:39:42.287 --> 00:39:44.662 ‫تا قدرت به دست بیاره. 629 00:39:47.787 --> 00:39:50.329 ‫[عضو شورای منطقه] 630 00:39:50.412 --> 00:39:52.537 ‫این مرد، راجا کولاندر، 631 00:39:52.621 --> 00:39:56.537 ‫اشتیاق سوزانی داشت که آدم قدرتمندی بشه. 632 00:39:56.621 --> 00:39:58.621 ‫همون طور که توی اظهارنامه پلیس 633 00:39:58.704 --> 00:40:00.746 ‫اعتراف کرده، می خواسته یه سیاستمدار بشه. 634 00:40:04.454 --> 00:40:07.621 ‫وقتی داشتم می بردمش بازداشتگاه، ‫و با همدیگه سفر می کردیم، 635 00:40:07.704 --> 00:40:09.787 ‫ازش پرسیدم چرا این کارها رو می کنه. 636 00:40:10.787 --> 00:40:13.537 ‫با یه لبخند مبهمی جواب داد 637 00:40:14.371 --> 00:40:15.579 ‫که قانونگذار فعلی‌ 638 00:40:16.162 --> 00:40:18.746 ‫از حوزه‌ی انتخاباتی‌ش ‫خیلی مغرور شده 639 00:40:19.579 --> 00:40:22.496 ‫و می خواد بر علیه اون توی انتخابات شرکت کنه. 640 00:40:22.579 --> 00:40:25.246 ‫و وقتی خودش هم مثل اون آدم قدرتمندی شد، 641 00:40:25.329 --> 00:40:26.371 ‫مردم ازش بترسن. 642 00:40:30.496 --> 00:40:33.037 ‫برادر زنم انتخابات شورای روستا رو برنده شد. 643 00:40:33.121 --> 00:40:36.204 ‫برادر زنم انتخابات شورای ‫نمایندگی منطقه رو برنده شد. 644 00:40:36.287 --> 00:40:39.246 ‫یکی از بردارزاده هام انتخابات ‫عضو شورای روستا رو برنده شد. 645 00:40:39.329 --> 00:40:42.829 ‫خواهر زنم انتخابات شورای ‫توسعه بلوک رو برنده شد. 646 00:40:42.912 --> 00:40:45.787 ‫من برنامه داشتم سال 2001 به عنوان ‫عضو هیئت‌ قانون گذاری کاندید بشم. 647 00:40:45.871 --> 00:40:48.037 ‫این باعث شد بین وزرا وحشت بیفته. 648 00:40:48.121 --> 00:40:51.787 ‫و به خاطر همین از این راه ‫بر ضد من نقشه کشیدن. 649 00:40:54.246 --> 00:40:56.912 ‫اگه وارد سیاست نمی شدم ‫هیچ کدوم این اتفاقات نمی افتاد. 650 00:40:56.996 --> 00:40:57.996 ‫متوجه هستید؟ 651 00:41:00.746 --> 00:41:03.996 ‫ناحیه شاکارگاه که ‫کولاندر از اونجا اومده 652 00:41:04.079 --> 00:41:05.579 ‫یه منطقه اکثریت کوله. 653 00:41:05.662 --> 00:41:08.954 ‫اون می خواست برتری خودش رو بین جامعه کول حفظ کنه 654 00:41:09.037 --> 00:41:13.579 ‫تا بتونه احترام اون ها و یه ‫موقعیت سیاسی داشته باشه. 655 00:41:13.662 --> 00:41:16.871 ‫تا بتونه قدرتمندتر بشه و به قله برسه. 656 00:41:16.954 --> 00:41:19.287 ‫همون جایی که ‫خواسته هاش هستن. 657 00:41:23.996 --> 00:41:27.204 ‫می خواست خودش رو با سنت 658 00:41:27.287 --> 00:41:28.787 ‫پادشاهی و سلطنت پیوند بزنه. 659 00:41:34.079 --> 00:41:36.371 ‫بنابراین، اسم خودش رو ،گذاشت راجا که به معنی پادشاهه 660 00:41:36.454 --> 00:41:37.871 ‫و توی دفترچه خاطراتش هم همین اسم رو نوشته. 661 00:41:40.079 --> 00:41:41.787 ‫[دفترچه خاطرات راجا] 662 00:41:41.870 --> 00:41:44.745 ‫اون اعتقاد داشت که با کشتن ‫قربانی هاش عدالت رو برقرار کرده. 663 00:41:44.829 --> 00:41:46.120 ‫عدالت پادشاه این بود. 664 00:41:49.495 --> 00:41:51.495 ‫سیستم عدالت خودش... 665 00:41:51.579 --> 00:41:52.704 ‫و قوانین خودش رو می ساخت. 666 00:41:55.704 --> 00:41:57.454 ‫بنابراین اسمِ راجا کولاندر رو ‫خودش روی خودش گذاشت. 667 00:41:57.537 --> 00:41:59.995 ‫مثل راجا ماندا، راجا شانکارگاه، 668 00:42:00.079 --> 00:42:01.120 ‫این هم راجا کولاندر بود.